خلاصة:
یکی از سازوکارهای اساسی در توسعه درونزای علم حساسسازی دانشپژوهان و ترغیب آنها در پرسشانگیزی و ورود به عرصه نقد در فضای آموزشی و پژوهشی است. بستر لازم برای این کار، حمایت فردی و جمعی از ترویج تفکر انتقادی است که امید میرود بهاین وسیله، زمینه و امکان خلاقیت و آفرینش علمی فراهم شود؛ از اینرو، نوشتار حاضر قصد دارد تا خوانندگان را به ضرورت و اهمیت نقد در مطالعات نظری، بهویژه در خوانش و درک عمیقتر و تحلیل متون علوم نظری، و مهمتر از همه، علوماجتماعی آشنا کند. تردیدی نیست که عمل نقد کاری ظریف است و نقاد ادعایی فراتر از نویسنده متنی دارد که آن را به نقد میکشد؛ بنابراین، نقد روشمند و اصولی، علاوه بر اینکه بر معیارهای تاریخیاجتماعی متکی است، بر مبانی فلسفی نقد استوار است. هدف اصلی از تهیه این مقاله کوشش در تشریح مبانی نقد روشمند و تاکید بر توسعه و پرورش تفکر انتقادی در اجتماع علمی و بهویژه، در فضای آموزشوپرورش رسمی است.
ملخص الجهاز:
بستر لازم برای این کار، حمایت فردی و جمعی از ترویج تفکر انتقادی است که امید میرود بهاین وسیله، زمینه و امکان خلاقیت و آفرینش علمی فراهم شود؛ از اینرو، نوشتار حاضر قصد دارد تا خوانندگان را به ضرورت و اهمیت نقد در مطالعات نظری، بهویژه در خوانش و درک عمیقتر و تحلیل متون علوم نظری، و مهمتر از همه، علوماجتماعی آشنا کند.
بههرحال، در یک نگاه کلی به موضوع نقد، میتوان گفت نقد کاری سهلوممتنع است؛ بهاین معنا که عیبجویی و خردهگرفتن بر آثار دیگران کاری ساده است و این کار از هر کسی برمیآید، ولی اگر قرار باشد که نقد برپایه اصول منطقی و روشمند و معیارهای سنجیده و علمی انجام شود (که باید چنین باشد) کاری مشکل خواهد بود؛ البته چنین نقد سنجیدهای میتواند موردپذیرش اهل علم و منطق قرار بگیرد و باعث پویایی و پیشرفت علمی شود.
هدف اصلی از تهیه این مقاله کوششی در تشریح مبانی نقد روشمند و تأکید بر توسعه و پرورش تفکر انتقادی است؛ زیرا بهنظر میرسد یکی از سازوکارهای اساسی در توسعه درونزای علم حساسسازی دانشپژوهان و ترغیب آنها در پرسشانگیزی و ورود به عرصه نقد در فضای آموزشی و پژوهشی است.
طبق نظر گلدمن، یکی از معیارهای ارزشی هر اثر علمی (و عمدتا در حوزه علوماجتماعی) در آن است که ببینیم تا چه اندازه نگرشی منسجم درباره جهان اجتماعی، در عرصه مفاهیم و صورتهای کلامی بیان میکند؛ و درواقع چنین اثری است که میتواند برای تحلیل و تبیین جامعهشناختی مناسب باشد (پاسکادی، ۱۳۷۶: ۶۳؛ گلدمن، ۱۳۷۷: ۲۰۹-۲۱۱)؛ بنابراین، میتوان این نتیجه را گرفت که چنانچه اثری از این انسجام و ارتباط درونی و مفهومی برخوردار نباشد یا نقدشدنی نیست، یا اینکه باید صرفا یا عمدتا این نارسایی بنیادی آن را بهنقد کشید.