خلاصة:
خشونت، یکی از رفتارهای نامطلوبی است که در اکثر جوامع بشری هنوز هم مشاهده میشود
و مردم از آسیبهای آن در امان نبوده، از آن رنج میبرند. در این مقاله هدف،
دستیابی به روابط فرهنگ و خشونت میباشد، که بدین منظور مسأله از دیدگاههای مختلفی
مورد نقد و بررسی قرار گرفته و نهایتا به پذیرش نوع غالب نظریهها یعنی فرهنگ،
بستر اولیه خشونت انجام یافته است. برای تحلیل رابطه این دو مقوله از مثالهای
مختلفی از جوامع اولیه تا جوامع مدنی امروز، بصورت تطبیقی مورد استفاده قرار
گرفتهاست.
ملخص الجهاز:
"هدف این بررسی، دستیابی به ریشۀ بنیادی این رفتار است تا روشن گردد، که چرا حتی سازمانهای بینالمللی صلح با همه تواناییها قادر به جلوگیری از چهره تقویتشده این رفتار یعنی جنگ نیستند، آیا بشر با تعدیل آن میتواند خود را از آسیبهای احتمالی آن در امان نگهدارد؟ پرسش آغازین مسأله اینست که چرا انسان به این ستیزهجویی تمایل دارد، آیا ریشۀ این ناآرامی در طبیعت آدمی است یا محیط؟ یا از همه مهمتر، فرهنگ جوامع چه رابطهای میتواند با پرخاشگری داشتهباشد.
عدهای آن را رفتار مشترک انسان و حیوان میدانند که ریشه در غریزه جنگیدن دارد و معدودی آن را یادگرفتنی میدانند و در تعریف، به رفتاری اجتماعی که از جامعه آموخته میشود اطلاق میکنند و پارهای نیز در تعریف چنین میپندارند که اگر پرخاشگری از آسیبهای مغزی نباشد، احتمالا شرایط خارجی زندگی، آن را پدید میآورد.
اگر ارزشها و هنجارها قابل سنجش باشند، مطالعه و ارزیابی رابطههای آن آسانتر است، در غیر این صورت پیداکردن رابط منطقی مابین فرهنگ مردم و بعضی از ویژگیهای انسانی نظیر پرخاشگری، خشونت و جنگ با مشکلاتی همراه است.
سؤال میشود سبب و انگیزه این مسأله چیست؟ آیا رفتار اینان ناقص غریزه انسانی است؟ و یا چرا اینان چنیناند؟ قبل از اینکه به این سؤال پاسخ دادهشود، باید دید چرا دیگران جنگ را انتخاب میکنند، آیا نظر لورنز را باید دوباره بررسی کرد؟ آگ برن و نیمکف در این زمینه و در مورد مردمی که روح ستیزهجویی در آنان تقویت شده استچنین مینگارند: رفتارهای جمعی در انگلستان و آمریکا معمولا با خشونت بسیار همراه است، چه بسا جمعیتهای فعال، که به کشتار کشیده میشوند."