خلاصة:
مقام هابز در متون فعلی فلسفه و سیاست و اجتماع از آن رو نافذ و رفیع اسـت کـه کلیدی ترین مبحث فلسفه سیاسی و علم سیاست ، یعنی قدرت و دولت ، را به شکلی سامانمند و جامع تبیین و تشریح کرد. وی در کتاب لویاتان با بـه کارگیری دقـت و قطعیت احکام ریاضی در حوزه سیاست ، نخستین گام را در علمـی کـردن سیاسـت برداشت و با استفاده از تمثیل های ابزاروار و انداموار، لویاتان یـا دولـت را همچـون انسان مصنوعی قلمداد کرد و بر پایه تحلیلی مکانیکی و مـادی از طبـع انسـان در صدد برآمد همه وقایع و نیز امیال ، سلوک و رفتار و احساسات آدمـی را بـر اسـاس اصل حرکت توضیح دهد. عصاره اصلی کتاب لویاتان این است که اگر افراد جامعه بخواهند در جامعه امنیت کامل داشته باشند و رعایت قوانینی که هدف آن ها ایجاد امنیت است به زیانشان تمام نشود باید همه اختیارات خود را به یک فرد یا جمعـی از افراد بسپارند. اما اهمیت هابز بیش از هر چیز در آن است که او در روش شناسـی خود ارتباطی میان علوم دقیقه (نظیر هندسه و ریاضیات ) و دانش هایی چون فیزیک و روان شناسی برقرار می کند و می کوشد از این علوم در زمینه مطالعـات سیاسـی و تاسیس دولت بهره بگیرد. بدین سان او روش خوب و معقول را برای تحلیـل کلیـه موضوعات ، روشی شبیه به تحلیل هندسی می دانست .
ملخص الجهاز:
"زیرا او تحت تأثیر انقلاب علمی - که نوید آن را می داد کـه می تـوان جامعـه را بـه روشـی دوباره نظم داد که به انسان زندگی تازه دهد و بهتر از هر زمان دیگر کند و همه این هـا هـم بـر اساس دانش علمی صورت گیرد- معتقد بود بیشتر رنـج و انـدوه بشـر نتیجـه روش نامناسـب و غیرعلمی است که در جامعه های سیاسی گذشته متداول بوده است .
بنابراین ، مسئله اصلی این مقاله این است : هابز از چـه روشـی در تأسـیس و تشـکیل دولـت استفاده کرده است و به اصطلاح فلسفی ساختمان دستگاه فلسـفی او در تشـکیل دولـت چگونـه بوده است ؟ برای حل این مسئله چنین استدلال خواهیم کـرد کـه از آنجـایی کـه هـابز درصـدد دستیابی به پایه های محکم استدلال و نیز نتایج قطعی بود از روش اسـتقرایی هندسـی اسـتفاده کرد تا بدان وسیله ساده ترین فرضیه را به عنوان پایه ای به کار برد که بر اساس آن گام بـه گـام ساختار پیچیده ای را به وجود آورد و به اصطلاح ساختمان فلسفی او مانند هرمی است که از پایـه شروع ، و به رأس هرم مطلب را ختم می کند.
بنابراین ، هر یک از شما که با دیگری برابر است باید به چشم پوشی از حق تامی که در حالت طبیعی بر همه چیز دارد و در زبان هابز حق طبیعی خوانده می شود رضا دهد و اراده خود را بـرای رعایت این پیمان چشم پوشی به کار گیرد، ولی با توجه به طبیعت انسان بـه خـوبی مـی دانیم کـه علی رغم ترس از مرگ و احکام عقل چنین قراردادی رعایت نخواهد شد، مگر آنکه قدرت حاکمه مقاومت ناپذیر، واقعی و آشکاری که مجهز به نیروی مجـازات اسـت ، انسـان های هراسـان را بـه رعایت پیمانشان وا دارد."