خلاصة:
چکیده نقاشی عنوانگذاری¬شده در گذر از تصویر به "نامش" بعنوان لایه¬ای کلامی بسیاری از معناها و مفاهیم را منتقل می¬سازد. بر این اساس، عنوان نقش مهم و بسزایی در فهم مخاطبان و رمزگشایی تصویر ایفا کرده و تاثیر مسلم و قابل¬توجهی در برداشت ذهنی بیننده از اثر را داراست. نقاشی¬های نامگذاری¬شده نظام گفتمانی چندرسانه¬ای متشکل از دو نظام نشانه¬ای تصویری و کلامی هستند که در آن¬ها دو لایۀ تصویر و کلام در تعاملی ترکیبی، بینامتنی و معنادار با یکدیگر قرار گرفته و در این تعامل معناسازی و معنارسانی می¬کنند. بنابراین، بدیهی است که میان نقاشی¬ها و عناوینشان روابط گوناگونی برقرار می¬شود که این تعاملات معنادار هستند و نظام گفتمانی کلامی-دیداری اثر هنری، یعنی یک نقاشی عنوان¬دار، از طریق این روابط معنارسانی می¬کند. از سوی دیگر، این روابط یا اتصالات کاکردهای گوناگونی می¬یابند که بواسطۀ آن¬ها نظام گفتمانی ویژۀ اثر هنری تشکیل می¬شود. در همین راستا، برآنیم تا از گذر تحلیل گفتمانی دو نقاشی تحت عناوین "تداوم خاطره" و "جیغ" که به روشی نظری-کتابخانه¬ای گردآوری شده¬اند دو کارکرد از کارکردهای متنوع رابطۀ عنوان-تصویر در تولید نظام¬های گفتمانی یعنی کارکردهای پدیداری و حسی-ادراکی را مورد بررسی قرار دهیم. به منظور تحقق این بررسی از روش توصیفی- تحلیلی جهت پاسخ به سؤالات و حل مسئلۀ پژوهش استفاده می¬شود. در مجموع هدف از این تحقیق بررسی رابطۀ نقاشی¬ها و عناوینشان از دیدگاه نشانه-معناشناختی جهت بررسی کارکردهای پدیداری و حسی-ادراکی رابطۀ بین عنوان و تصویر می¬باشد.
ملخص الجهاز:
"بر این اساس، پرسش های اصلی تحقیق این است که عناصر کلامی (عنوان) و تصویری (نقاشی ) چگونه در تعامل با یکدیگر معنادار می شوند و چگونه این تعامل سبب بروز ویژگی های پدیدارشناختی و حسی - ادراکی می شود؛ آیا این تعامل ها می توانند دربارة چگونگی کارکرد نظامهای گفتمانی اطلاعاتی دراختیار ما قرار دهند؛ به دیگر سخن ، کدام نظامهای گفتمانی درنتیجۀ چنین رابطه ای پدید می آیند.
نظر به این پرسش که چگونه احساس و ادراک می توانند معنا تولید کنند، باید گفت دلیل طرح چنین سؤالی در دو نکته نهفته است : یکی اینکه رابطۀ دال و مدلول نمی تواند به تنهایی پاسخ گوی تولیدات نشانه - معنایی باشد؛ زیرا در بسیاری از موارد / به ویژه در گفتمانهای ادبی ، جریانهایی حسی در تولید معنایی دخیل اند که نمی توان آنها را نادیده گرفت .
بااینکه مفهوم «مرگ » در این نقاشی وجود دارد، به دلیل قرار گرفتن نبض زمان (ساعت ) روی این نشانه های مردگی و جریان یافتن زمان سیال که به جاودانگی / ختم می شود و نیز استفاده از رنگ آبی ٓ شاد و شفاف، مفهوم «زندگی » مفهوم «مرگ » را مغلوب کرده و به تسلط خود درآورده است ؛ یعنی ساعت یا زمان نمرده؛ بلکه در وضعیت جدیدی کار می کند که همان حالت آبشدگی یا ذوبشدگی ساعت است .
حال دربارة «خاطره» این پرسش مطرح می شود که آیا با توجه به حضور ساعت ها در تصویر و بحث زمان می توان گفت خاطره نوعی زمان پدیداری است ؛ یعنی زمانی است که از صافی احساس و ادراک گذشته و به ماهیت یا جوهری ٥٣ از زمان تبدیل شده است .
[In Persian] :Visual Semiotics, Theories and Functions."