خلاصة:
مقاله حاضر به تبیین برهان وجودشناختی کورت گودل، ریاضیدان و فیلسوف برجسته اهل چک
میپردازد. در این نوشتار به ویژه به روایت هارت شورن از برهان آنسلم توجه
داشتهایم. گودل، اندیشة آنسلم مبنی بر اختصاصی بودن ویژگی عظمت یا کمال برین به
خدای متعالی را با وارد کردن مفهوم ویژگی مثبت در قالب عملگرتحصل، عمق و بسط
میبخشد. گودل همچنین از مفاهیمی نظیر فرد شبه خدا، جوهر فرد و ویژگی وجود ضرور
(واجب) برای پیشبرد برهان خود بهره می جوید. این نوشتار همچنین، مشتمل بر پارهای
از ملاحظات فلسفی در خصوص تفاسیر معناشناختی لایب نیتسی و فلوطینی از برهان گودل
است.
This Article is originally concentrated on godelian ontological Argument based
On Anselm΄s basic idea and it's versions، such as the one by Hartshorn، for instance. The idea was that God has a property that other individuals lack، namely maximal greatness or perfection. To formalize the idea of a positive property، Godel introduced a positivity operator. Godel's argument also introduces some “God-Language” into the discussion such as: the idea of God-like individual، the essence of an individual and the property of necessary existence. The Article has also some philosophical considerations concerning to leibnizian and plotonian semantic interpretations of godel's argument.
ملخص الجهاز:
"از آنجا که براهین وجودشناختی موجهاتی در صدد اثبات این بر آمدهاند که وجود خدا حقیقتی ضرور است، بیش از این که محتمل باشد، روشن به نظر میرسد که تفسیری متناسب با عملگرهای صوری در ارتباط با برهان وجودشناختی به ضرورت منطقی بیشتر نزدیک است تا ضرورت طبیعی؛ با وجود این، همانگونه که گودل و دیگر افلاطونیان ریاضیدان استدلال کردهاند، نیازی نیست که ضرورت منطقی را معادل اثباتپذیری بدانیم.
گزاره (2H) مدعایی را برای طبیعت وضع وجودشناختی خدا مطرح میسازد که شبیه به گفتن این مطلب است که اعداد، موضوعاتی افلاطونی هستند؛ به طور مثال فرض کنید ما g را به مثابه این گزاره تفسیر کنیم که عدد صحیحی بزرگتر از 2 وجود دارد که نمیتواند به صورت حاصل جمع دو عدد اول نوشته شود.
اگر چنین نباشد، فرد مورد نظر از سویی واجد اوصافی خواهد بود که مثبت نیستند و از دیگر سو واجد نفی آن اوصاف خواهد بود که مثبتند؛ اما این تناقض است؛ بنابراین، اگر Gx صادق باشد، پس G = x؛ یعنی فرد شبه خدا باید ذاتا تشابه با خدا داشته باشد.
اگر هر یک از این گزارههای وجودی شخصا مثبت باشد، برهانی برای Pos (NE) از این پارهها میتواند فراهم آید؛ با وجود این، هر گونه منطق صوری که تحصل در آن بتواند در جهآنهای ممکن ترکیب یابد، به فرامنطقی نیازمند خواهد بود که در آن، جهآنهای ممکن به مثابه افراد، گزارههایی در هر یک از جهآنها به صورت اوصاف آن جهانها و جهات امکان و ضرورت به صورت معرفهای کمی وجودی و جهانی در جهآنهای ممکن در نظر گرفته شوند."