خلاصة:
در سال 224م، با روی کار آمدن اردشیر بابکان به عنوان شهریار جدید ایران، حکومت جدید ساسانیان موجودیت یافت. از همان آغاز، در سیاست خارجی وی، نشانی از سازش و مدارا در مقابل امپراتوری روم مشاهده نمیشد. ریشه این مناسبات خصمانه با همسایه غربی، به زمان اشکانیان بازمیگشت؛ اما اردشیر بابکان با مطرحکردن بازپسگیری مرزهای اجداد خود که اکنون در دست امپراتوری روم بود، ماهیتی ایدئولوژیک به این منازعات داد. این مسئله امکان هرگونه توافق پایدار مرزی را که با رضایت دو طرف باشد، تقریبا غیرممکن میکرد؛ ازاینرو، مناسبات مرزی دو قدرت را جز در دورههایی گذرا، میتوان پردهای از جنگهای پیدرپی نامید. با وجود این، قرن پنجم میلادی در این پرده، یک استثنا به شمار میرفت که باید آن را قرن آرامش در مناسبات مرزی دو قدرت نامید. پژوهش حاضر بر آن است تا به بررسی شاخصهای تاثیرگذار، بر سیاستهای مرزی ساسانیان و امپراتوری بیزانس، در قرن پنجم میلادی بپردازد. بر اساس موضوع، روش و انجام کار در این پژوهش، روش توصیفی تحلیلی و بر پایه مطالعات کتابخانهای است. آنچه در پایان نوشتار میتوان از آن نتیجه گرفت این است: آرامشی که در مرزهای دو قدرت برقرار بود معلول اوضاع نابسامان دربار ساسانی، گرفتاری ساسانیان در مرزهای شرقی خود و همچنین گرفتاری بیزانس در مرزهای شمالی خود، به واسطه تهاجم اقوام صحراگرد، بود.
From the foundation of Sasanian Empire in 224A.D، the hostile policies were employed toward Rome Empire by Ardishir Babakan، who was the first sovereign of this dynasty in Iran. Although the backgrounds of such policies could be found in Arsacid era، Ardishir Babakan made an ideological existence of this hostile relations in order to restore the territories of his ancestors، which had been taken by Rome Empire. This issue eliminated the possibility of agreement between two empires. Consequently، the relations between these empires were based on ongoing wars، however، the fifth century can be regarded as a peaceful period for such relations. The present study endeavors to investigate effective factors in foreign policy between Rome Empire and Sasanian Empire in the 5th century based on library studies with analytical - descriptive approach. The outcome of this research reveals that the peaceful period in the relations of these empires was under the influence of some reasons such as instability of Sasanian Empire، the hostility in the eastern territories and the invasion of nomad tribes in the northern territories of Rome Empire.
ملخص الجهاز:
بر این اساس، نوشتار حاضر با توجه به اهمیت موضوع و ماهیت آن، به این پرسش میپردازد که مناسبات مرزی ایران و بیزانس در قرن پنجم میلادی چگونه بوده و شاخصهای تأثیرگذار بر این مناسبات چه بوده است؟ نگاهی به سیر تاریخی روابط ایران و بیزانس در قرن پنجم در حالی که قرن چهارم میلادی، با پیامد فرمانروایی درازمدت شاپور دوم (حکـ 309 تا 379م) و سیاست غربی توسعهطلبانه وی و برخوردهای نظامی متعدد بین دو قدرت ساسانی و روم شناخته میشود، قرن پنجم را باید قرن کاهش تنش، بین شرق و غرب دانست (برای اطلاعات بیشتر بنگرید به Rubin, 1986: 677-695).
در این دوره زمانی، یعنی از مرگ شاپور دوم تا پایان قرن پنجم، مناسبات شاهنشاهی ساسانی و امپراتوری روم شرقی (بیزانس)، دورهای از آرامش و رفع تنش در مرزهای دو قدرت را شاهد بود.
پس از مرگ شاپور دوم (حکـ309 تا 379م)، جانشینان وی گرفتار مسائل داخلی و به ویژه، قدرتگیری روزافزون بزرگان شاهنشاهی شدند و به جز مسئله ارمنستان که در نهایت، به تقسیم عملی این سرزمین میان ایران و روم، در سال 387میلادی انجامید، تنش دیگری در مناسبات دو قدرت به وجود نیامد.
جانشین پیروز، یعنی بلاش (حکـ 484 تا 488م) نیز، در این اوضاع بحرانی شاهنشاهی کاری از پیش نبرد؛ اما با توجه به اینکه در منابع ارمنی و بیزانسی، از این شهریار به نیکی یاد شده است (Schippmann, 1989: 579) میتوان اینگونه پنداشت که در دوران شهریاری کوتاهمدت بلاش، مناسبات ایران و بیزانس دچار تنش نشد و آرامش در مرزهای دو قدرت حکمفرما بود.