خلاصة:
تاریخنگاری نمیتواند فارغ از تأثیرات علوم دیگر یا حوزههای اجتماعی و سیاسی بهدرستی مطالعه و فهمیده شود. بر همین اساس، نویسنده کوشیده است در این جستار و در بازه زمانی عصر صفویه، رابطه کیهانشناسی و در زمینهای محدودتر، تنجیم را با تاریخنگاری، با اتخاذ رویکردی توصیفی- تحلیلی بررسی کند. نویسنده ابتدا مقدماتی در باب «قران»به عنوان یکی از مبادی ستارهشناختی مرتبط با بحث اصلی این نوشتار بهدست داده و در بخشهای بعدی، ضمن شناسایی چگونگی پیوند ستارهشناسی و تنجیم با تاریخنگاری، تأثیر و تأثر این حوزهها را بر اساس منابع شاخص تاریخنگارانه و ستارهشناسانه بررسی کرده است؛ سرانجام در بخش پایانی این جستار که «بلاغت تنجیمی» نام یافته، نویسنده با رویکردی فرمگرا کوشیده تا ریطوریقای تاریخنگارانه صفوی را در ربط با تنجیم تحلیل و بررسی کند.
ملخص الجهاز:
چند نکته درباره این «مقاله » قابل تأمل است : اول، منشی به رواج ادیبانه و بی بنیاد اصطلاح شناسی تنجیمی و کیهانی در تاریخ - نگاری زمانه خویش آگاه بوده _در اینجا به ویژه ادعای «صاحب قرانیت » مد نظر است _ و بر همین اساس، مورخ برای جدا کردن حساب خویش از دیگر مورخان که با «تکلفات منشیانه و متواضعات مترسلانه » در پی اثبات صاحب قران بودن حامی خویش بودند، مواردی تاریخ نگارانه و «واقعی » را ارائه کرده است .
نکته قابل تأمل آن است که ما در پیامدهای قران به صورت عام و قران علویین به طور خاص با گونه ای کلی - گویی از سوی منجمان روبرو هستیم ؛ برای مثال گنابادی در باب پیامدهای قران مشتری و زحل در مثلثه آتشی اگرچه در مقدمه به ظهور پادشاهی عادل اشاره کرده است که در جای خود از مضمون مقالت منشی پشتیبانی می کند، اما رویدادهای این دو سال هم چندان راه گشا نیست .
با آن که افوشته ای پس از ذکر قران نحسین ، به تفصیل به عواقب آن پرداخته ، اما نه در عالم آرای عباسیاشارتی به آن شده است نه در تاریخ عباسی، که بسیار قابل تأمل است ؛ زیرا چنانکه پیش از این گفتیم ، اثر نخست مهم ترین و کامل ترین وقایع - نگاری دوران شاه عباس اول است و دیگری به اعتبار مؤلفش که منجمی مؤثر و ذینفوذ بود، می بایست به ثبت آن اقدام می کرد.