خلاصة:
بررسی مباحث مربوط به مدرنیته به دلیل گستردگی ابعاد و زیرساختهای فکری، فرهنگی، اجتماعی و هنری یکی از مهمترین دغدغههای زندگی جوامع بشری امروز است. مدرنیته به مثابه سبکی از زندگی و اندیشیدن، روشهایی را در اختیار قرار داده است که تنها از طریق شناخت کامل و همه جانبة آن میتوان پیوندهای بومی و میراث ملی فرهنگها را حفظ کرد. لذا در مقاله پیش رو سعی بر آن است تا با محور قرار دادن موضوع دین و مدرنیته و با هدف در کنگرشهای فلسفی متفکرین، زمینههای ظهور و بروز آنها را در گستره هنر معاصر فراهم نماید. بنابراین با استفاده از منابع و اسناد کتابخانهای و مطالعه مروری، به بررسی و تحلیل روابط مشترک و گاه
ملخص الجهاز:
"1. رنسانس به عنوان نخستین واقعة مهم در شکلپذیری مدرنیتة غرب، تحولات مهم و سرنوشتسازی را در حوزه عقل و جایگاه انسان در طبیعت ایجاد کرده است که تا امروز جزیی از بدنة اصلی مدرنیته به شمار میآید و دارای دو زمینة اساسی است؛ یکی شکلگیری آرا و عقاید اومانیستی و دیگری تمایل به آثار کلاسیک عهد عتیق با ویژگیهای ناتورالسیتی و طبیعتگرایانه.
بنابراین به نظر میآید در میان آرای فلاسفه غرب، متفکرانی که عقل و تجربه عملی را ختم الحساب امور بشر و دنیا تلقی نمیکنند، بر این عقیدهاند که دین به عنوان مسئلهای خارج از چهارچوبهای درک جامع به بخشی از بدنه تاریخ و بشریت متصل است که لزوما زبان و منطق مدرنیته قادر به درک کلیه ابعاد و امکانات آن نیست.
از این منظر دین اسلام نه تنها قابلیت هماهنگی با بسیاری از بنیانهای مدرنیته را داراست بلکه در برخی موارد نظیر انسانگرایی و عقلگرایی مدعی پیوندی ناگسستنی با بنیانهای دینی و گاه قرارگیری آنها در مرتبهای والاتر از جایگاهی است که در مدرنیته قرار دارد.
عقلگرایی و اومانیسم به عنوان مهمترین شاخصههای فردی مدرنیته بنا به نظر روشنفکران مسلمان نه تنها اصطلاحات جدید و تازهای در حوزه جایگاه انسان در طبیعت نیست بلکه ماهیت وجود دین را به دلیل تکوین الهی همین جایگاه انسانی میدانند تا جایی که اومانیسم اسلامی را به عنوان چیزی فراتر از اومانیسم غرب میدانند و خاستگاه شکلگیری آن را اعتباری میدانند که از طرف خداوند به انسان اعطاء گردیده است."