خلاصة:
یکی از پرمخاطرهترین مسائل در تاریخ اندیشههای کلامی، مسئله کلام خداوند است. متکلّمان مسلمان، نخست تحت تاثیر آیات قرآن و احادیث پیامبر(ص) و آنگاه در مواجهه با اندیشههای مسیحی دربارة تثلیث و فلسفة یونان، مسئلة صفات را ارائه دادهاند. پس از آن بر مبنای تلقیهای متفاوت از صفات الهی، اختلافها و مشاجرههایی دربارة متکلّم بودن خدا بهوجود آمد. با توجّه به دیدگاههای متکلّمان مسلمان دربارة کلام خدا میتوان گفت که در طول تاریخ این مسئله دغدغة بسیاری از متفکّران بوده و در مواجهه با مسائل فرهنگی، اجتماعی و گاه سیاسی، صورتهای متفاوتی به خود گرفته است. اندیشمندان مسلمان در پی پاسخی مستدل به پرسش حقیقت کلام خداوند، مباحثی را مطرح کردهاند که در این میان اندیشة فخر رازی و نظریّة علاّمه طباطبائی از ژرفنگری خاصّی برخوردار است و نوشتار پیش رو، با هدف مقایسه و ارزیابی این دو نظریّه تدوین شده است. فخر رازی معتقد است ورای این الفاظ، در ذهن متکلّم معانی قرار دارد و حقیقت کلام همین معانی است که آن را کلام نفسی مینامند. در پاسخ گفته شده است که در ذهن متکلّم ورای الفاظ، معانی قرار دارد، امّا اینکه به این معانی کلام گفته شود، مورد قبول نیست و دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد و در عرف به معانی، کلام گفته نمیشود، در جملههای خبری غیر از علم و در جملههای انشایی غیر از اراده و کراهت، چیزی به نام کلام نفسی وجود ندارد و هر چه است، همان علم و اراده است. در مقابل، نظرات علاّمه طباطبائی دالّ بر مجهول بودن حقیقت کلام الهی دارد. به اعتقاد علاّمه، از آیات قرآن چنین به دست میآید که خداوند با برخی از بندگان خود حقیقتا سخن گفته است و سخن گفتن خداوند همانند سخن گفتن ما با عبور هوا از حنجره و نیز به ارتعاش درآوردن تارهای صوتی نیست، امّا اینکه حقیقت این سخن گفتن چیست، برای ما نیز معلوم نیست و تنها این را میدانیم که آثار کلام الهی همان «کشف ما فی الضّمیر» است و از این نظر، بین کلام خداوند و کلام بندگان تفاوتی نیست. کلام حق همان افاضه، افاده و ظهور علوم مکنونه و اسرار مخزونة غیبیّه بر کسانی است که حضرت الهی اراده فرموده، مورد اکرام او قرار گیرند و این کتابهای آسمانی که مجموعهای از حروف و کلمات هستند (قرآن و سایر کتابهای الهی) همگی کلام الهی میباشند. کلام نسبت به هر متکلّمی نوعی خاصّ است و در باب حق تعالی از نظر ظهور آن در عوالم روحانی، برزخی، حسیّ و نیز از نظر متعلّقات کلام یا مخاطبهای مختلف، متنوّع و ذومراتب میگردد، امّا در جهت ذات حق مراتبی ندارد.
ملخص الجهاز:
در امور تکوینی، خود وجود شیء که با ایجاد حق، موجود و مخلوق شده، قول خداوند است؛ زیرا حقیقت کلام، کاشف مکنونات قلبی متکلم است و هر معلولی برای که قائم به نفس متکلم است و از نظر آنها با علم، اراده و کراهت متفاوت میباشد، علت خود کلام تلقی میگردد،چون معلول، کاشف مکنونات ذات علت خود میباشد.
برخی از آیات قرآن خود دلالت بر حدوث قرآن دارند و از این دست میتوان به آیاتی اشاره کرد که در آنها از قرآن به عنوان حدیث یاد شده است، آنجا که میفرماید: (ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث إلا استمعوه وهم یلعبون: هیچ یادآوری تازهای از سوی پروردگارشان برای آنها نمیآید، مگر آنکه با بازی (و شوخی) به آن گوش میدهند!((الأنبیاء/ 2)؛ (وما یأتیهم من ذکر من الرحمن محدث إلا کانوا عنه معرضین: و هیچ ذکر تازهای از سوی خداوند مهربان برای آنها نمیآید، مگر اینکه از آن رویگردان میشوند) (الشعراء/ 5)؛ (فلعلک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا: گویی میخواهی خود را به دلیل اعمال آنان از غم و اندوه هلاک کنی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند!( (الکهف/6)، (الله نزل أحسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم وقلوبهم إلی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء ومن یضلل الله فما له من هاد: خداوند بهترین سخن را نازل کرده است؛ کتابی که آیات آن (در لطف، زیبایی، عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتی مکرر دارد (با تکراری شوقانگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان میترسند، میافتد.