خلاصة:
علم تفصیلی حضرت حق به همه حقایق (ماسوی الله با همه ویژگی ها و تفاصیل و همه اعدام و
محالات) مورد قبول و تاکید همه اندیشمندان مسلمان است. آنچه مورد اختلاف یا تفاسیر
گوناگون قرار گرفته، تبیین این علم است؛ ب هگونه ای که موجب کثرت در ذات نگردد و تغییر و
بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء » حرکت را به ذات حق راه ندهد. درای نمیان، قاعده
از جمله مبانی و اصولی است که ملاصدرا و پیروان حکمت متعالیه برای این تبیین بدان « منها
متوسل شده اند و یک علم حضوری قبل از فعل (در مرتبه ذات) را ب هوسیله آن شرح و تفس یر
مانع تفسیر آن به نحوی است که مورد ادعای اندیشمندان « و لیس بشیء منها » کرده اند. اما قید
موافق با قاعده است. این مانع مورد نظر مقاله می باشد؛ یعنی تبیین مانع و پاسخ های آن و
نارسایی های این پاسخ ها. به نظر می رسد پاسخ صحیح این مشکل و تفسیر صحیح این نحوه
علم با قاعده اتحاد عقل و عاقل و معقول ممکن است که خود مقال های جدا م یطلبد.
The fact that Allah knows all other things (plus with their qualities, details and states) is a matter of consensus among Muslim scholars. They however differ on how to explain this knowledge so that it should not lead to plurality or movement in divine essence. To explain divine knowledge, followers of transcendental theosophy have relied, among other things, on the law of ‘a simple entity is everything despite being none of them’. Based on this law, they have explicated divine knowledge in the level of essence that lies prior to actions. The phrase ‘despite being none of them’ has however created hurdle on the way of using this law in the way they liked. This study aims to look into this obstacle and the answers given. It seems that the answers are insufficient and the best way to deal with the issue is to? rely on the law of the union of the intellect with the intelligible.
ملخص الجهاز:
"3. رابطه علم حق با قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» بر اساس تبیین فلسفی قاعده، خداوند متعال بسیط الحقیقة است و همه ماسویالله را بهنحو اشرف و اعلا داراست؛ یعنی ذات حق واجد حقیقت همه ماسویالله است، ولی واجد شخص آنها با تعینات وجودی و حدود ماهوی نیست.
4. نقد و بررسی به نظر میرسد آنچه با مقدمات پیشگفته و عبارت ملاصدرا اثبات میشود، علم حضوری اجمالی و غیرتفصیلی به اشیای موجود در این عالم است؛ زیرا اشیای این عالم، حدود و ماهیاتی دارند که بهیقین در آن مرتبه الهی وجود ندارد و حتی اگر سایه آن حقایق شمرده شود و علم به حقیقت نیز عالیتر از علم به رقیقه و سایه پنداشته گردد، ولی هیچیک علم تفصیلی به اشیا را با همه قیود و حدودی که از تنزل وجودی برخاسته، توجیه نمیکند و «لیس بشیء منها» نافی قیود و حدود عدمی و وجودی است.
همین مطلب را درباره خداوند متعال نیز میتوان مدعی شد که علم حصولی خدا، ازلی و ابدی است و تدریجی نیست، ولی عین ذات حق است و ذات حق ازلا و ابدا مرآت و حاکی همه ماسویالله است؛ یعنی مدعای بحث اتحاد عقل و عاقل و معقول در این جهت میتواند در علم خداوند نیز جاری باشد.
پاسخ آن است که: اولا، عین همین اشکال در تبیین علم از طریق قاعده بسیط الحقیقة وجود دارد، بلکه شدیدتر است؛ زیرا اگر حضور همه حقایق در ذات حق ملاک علم است، سؤال میشود که همه حقایق با حفظ کثرت یا بدون کثرت."