خلاصة:
در این مقاله با استفاده از نظریه شناختی استعاره معاصر، کارکردهای استعاره مفهومی «جمال» و خوشه های تصویری مرتبط با آن یعنی جهان، انسان، صورت (رخ)، آفتاب، آیینه و جز آن در غزل های مولوی تحلیل و تبیین می شود. پژوهش حاضر به این می پردازد که پیوند میان استعاره و بنیان فکری شاعر به چه شکل است و مولوی چگونه توانسته است ازطریق استعاره جمال، ایدئولوژی خود را مطرح کند. بن مایه استعاره مفهومی جمال در گفتمان کلامی، براساس نظریه «رویت» است. رویت با ورود به گفتمان عرفان در بافت استعاری جمال قرار می گیرد و انتقال از ایده به استعاره و زبان هنری صورت می گیرد. از رهگذر بررسی استعاره جمال و خوشه های تصویری آن در مثنوی و دیوان شمس درمی یابیم که «خداوند دیدنی است». این انگاره استعاری در ژرف ساخت کل اثر نمایان است. مولوی با توجه به این انگاره، جمال حق را در خرده استعاره های حسن یوسف، جهان، انسان کامل، آفتاب و خوراک به تصویر می کشد و با کمک همین خرده استعاره ها دیدنی بودن خداوند را اثبات می کند. براساس مدل ارائه شده در این مقاله، می توان از رهگذر مطالعه روابط میان استعاره و ایدئولوژی، بازخوانی تازه ای از ادبیات فارسی به ویژه گفتمان های عرفانی به دست داد.
In this paper، based on the contemporary theory of cognitive metaphor، the metaphoric functions of Jamal (Beauty) and the clusters of images related to it، namely the world، man، face، sun، mirror، etc. in Mawlavi's lyrics are explained. In theology، the motif of conceptual metaphor of Jamal is Ro'yat (vision). Finding its way into mysticism، "vision" is expressed in the metaphor of Beauty and thus the idea is conveyed through metaphoric language. Through the analyses of beauty as a metaphor and its related images in Masnavi and Divan-e Shams، we find out that "God is visible". This metaphoric idea is evident in the depth of the structure of the works. Accordingly، Mawlavi describes the Jamal-e-Haqq (the Beauty of God) through particular metaphors، such as Hosn-e-Yousof (the Beauty of Joseph)، the world، the Perfect Man، the sun and food. Using these metaphors، Mawlavi proves that God is visible. In this paper attempt is made to analyze and explain the relationship between metaphor and ideology، and also to suggest a new reading of Persian poetry، especially in regard of mystical discourses.
ملخص الجهاز:
"پژوهش حاضر به این می پـردازد کـه پیوند میان استعاره و بنیان فکری شاعر به چه شکل است و مولوی چگونـه توانسـته اسـت ازطریق استعارة جمال ، ایدئولوژی خود را مطرح کند.
مولوی با توجه به این انگاره ، جمال حق را در خرده استعاره های حسن یوسف ، جهان ، انسان کامل ، آفتاب و خوراک بـه تصـویر مـی کشـد و بـا کمـک همـین خـرده اسـتعاره هـ ا دیدنی بودن خداوند را اثبات می کند.
ادبیات صوفیانه و به خصوص اشعار عاشقانة ایشان از قرن ششم به بعد همه نشان می دهد که بحث رؤیت خدا یا دیدار معشوق در دنیا به صـورت موضوعی اصلی درآمده و مسئلة رؤیت اخروی را تحت الشعاع خود قرار داده بود (پورجوادی ، ازاین رو، مولوی چگونگی بصری بودن خداوند را در استعاره های خردی کـه از کـلان اسـتعارة «خداوند صاحب جمال است » ناشی می شود، دریافتنی کرده اسـت .
این استعاره بارها در گفتمان تصوف پیش از مولوی ، به ویژه در سنایی و عطار، برای حسن و جمال حق تعالی به کار رفته است و ازآنجاکه در پیوند با نور است ، در کل آفرینش بهترین مظهر خداوند به شمار می آید.
صبح وجود را به جز این آفتاب نیسـت بر ذره ذره وحدت حسنش مقرریسـت (مولوی ، ١/١٣٦٣: ٤٨٤٧) تــا آفتــاب چهــرة زیبــات در رســید صبحی شود ز صبح جمال تو شام عید (مولوی ، ٢/١٣٦٣: ٩١٥٧) چو آفتاب جمالش به دیـدها درتافـت چه شعله هاست ز نور جـلال در دیـده (مولوی ، ٥/١٣٦٣: ٢٥٤٥٥) «آفتاب » بهترین نمونه و روشن ترین استعاره برای تبیین دیدار خداوند و قطعی بودن چنـین دیداری است ."