ملخص الجهاز:
"»(50) به نوشته فولادوند،سادات پیام رسان نتیجه گفتگوها و پاسخهای بویر احمدیها«را اینطور بیان کردند:حضرات[بویر احمدی]عرض کردند به این سرعت و به این ترتیب(قشون کشی)و در یک مدت کوتاه نمیتوان افراد ایل بزرگ بویر احمد علیا و سفلی و ممسنی را حاضر به تسلیم اسلحه نمود!این کار ملایمت و مدت لازم دارد زیرا یک تفنگ و یک قطار فشنگ که سالهای سال است عشایر بدان معتاد و علاقهمند شدهاند مانند یک زن و فرزند بر ایشان عزیز است و این آلت دوست داشتنی را که نشان غیرت و مردانگی و به منزله ناموس آنها است چگونه میتوان یک دفعه از آنها جدا کرد؟»(51) فولادوند همچنین میگوید:«کی لهراسب»فرمانده جنگی بویر احمدیها،به سادات چنین گفته است:«ما اسلحه به دست گرفتیم تا عمامه یادگار جدتان را از شما نگیرند و کلاه پهلوی سرتان بگذارند و آن وقت مجبور شوید گدایی کنید.
سرهنگ زند وضع خطرناک خویش را گزارش داد،و اضافه کرد هرگاه توپخانه و نیروی هوایی به یاری محصورین نشتابد،موقعیت ما هر لحظه وخیمتر خواهد شد،لیکن این تقاضا تقریبا حساب نشده بود،زیرا نیروی هوایی منحصر به چهار فروند هواپیمای اکتشافی بمبافکن بود که به مناسبت فزونی تعداد مجروحین،تعدادی از آنان را به شیراز انتقال میداد،از طرفی بمبهایی که از هواپیما به طرف هدف فرستاده میشد در کوهستان قدرت تخریبی چندانی نداشت و تیراندازی آشتبارها نیز به علت ثابت نبودن هدفها که اشرار از پشت سنگی به پشت سنگ دیگر میخزیدند و وجود صخرههای بزرگ نمیتوانست در مضمحل کردن دشمن نقش مؤثری داشته باشد.
زیرا به من فشار میآورند که اعتراف کنم منظور از مسافرت بهبهان و تغییر فرمانده گردان آنجا این بوده که دستور دادهاند بویر احمدیها را تقویت کنم تا قوای سرتیپ شیبانی هنگام جنگ فارس شکست بخورد،و برای گرفتن چنین اقراری سرلشکر بوذر جمهری با لگد به پشتم زده تهدید به قتلم کرده است..."