خلاصة:
این مقاله به بررسی تاثیر رباعیات خیام بر رباعیات خاقانی می پردازد و نشان می دهد که خاقانی در جنبه های مختلف زبانی ، سبک شاعری ، شیوة بیان و اندیشه های فلسفی از این تاثیرپذیری برکنار نمانده است . آنچه در این پژوهش با شیوة تحلیلی - توصیفی به آن پرداخته شده ، پاسخ به این پرسش است که این تاثیرپذیری ها از چه رویکردها و تا چه حدود است ؟ نتایج به دست آمده نشان می دهد که خاقانی در رباعی سرایی ، در بسیاری از موارد، در حد لفّاظی مانده است . اما در مواردی بسیار، تمایل داشته تا از نظر زبانی به خیام نزدیک شود و در این راه به موّفقیت هایی نیز دست یافته است . دیگر آن که در اندیشه های فلسفی و فکری نیز بین خیام و خاقانی -در رباعیاتشان - شباهت هایی وجود دارد. هر چند در این زمینه تفاوت هایی نیز دیده می شود؛ مثلا محور تفکّرات خیام ، فلسفه است . اما خاقانی از اندیشه های فلسفی به دور است و حّتی مخالف آن به شمار می رود. هدف دیگر این تحقیق ، توجه بیشتر پژوهشگران به رباعیات خاقانی و شناخت این بخش از اشعار اوست که در سایة قصایدش پنهان مانده است .
Missing Soluch is a novel by Mahmoud Dowlatabadi. It is among the most important social novels with an idyllic setting in literature، which can be discussed and analyzed from different perspectives. From one standpoint the novel can be analyzed in terms of the theory of polyphony by Bakhtin، the well-known Russian critic. In the present study، Missing Soluch was analyzed and compared according to Bakhtin’s polyphony theory. In his view، a valuable valid novel is one in which all voices including voices of characters، author، etc. are heard in parallel and no single voice dominates the others. Research results indicated that although the author’s voice dominates other voices in some parts of this novel and the author seems to feel، think، ask، and answer instead of the characters، due to the presence of several other components and examples in other parts of this novel، it still falls into the category of polyphonic novels.
ملخص الجهاز:
"بـر خیمة تن که چهار میخش سست است ، تکیه مکن و در غم زمانه ، دلتنگ منشین و: از دی که گذشت ، هیچ از او یاد مکن فـــردا که نیامـده است ، فریـاد مکن بر نـــامده و گذشتـــه بنیــاد مکــن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن (همان ، ص ١٣٦) و غایت سخن او این که : برخیــز و مخــور غم جهـتان گذران بنشین و دمــی به شادمانی گذران __________________________________________________________________ در طبــــع جهان اگر وفـایی بــودی نوبت به تو خـود نیامدی از دیگران (خیام ، ص ١٣٨) اما خاقانی از آنجا که دین گرایی متعصب است ، به آن انـدازه کـه سـخن از مـی و باده نوشی ، عشرت جویی و فرصت طلبـی در نـزد خیـام هسـت ، بـه موضـوع شـراب و باده گساری و توصیف آن ، در رباعیاتش نپرداخته ، با این حال گاه به گاه این امـر نـزد وی مجال بیان یافته است ، چنانکه در دیوان او بیش از ده ربـاعی در وصـف بـاده و اغتنـام فرصت وجود دارد و چنانکه پیش تر از این گذشت ، توجه و پرداختن به این مسائل ، نـه از سر عقیده و باور قلبی اوست که بیشتر از نوع مضمون پردازی های شاعرانه اسـت کـه طبعا خاقانی نیز مانند هر شاعر دیگری به این مضـامین علاقـه ای نشـان مـی داده اسـت ."