خلاصة:
در دهۀ چهل، همزمان با حوادث سیاسی - اجتماعی و تحولات فرهنگی در ساختار جامعۀ ایرانی، ادبیات داستانی نیز متناسب با آن تحولات، دستخوش تغییراتی میشود و آثاری متنوع، ماندگار و جدید در عرصۀ داستاننویسی ایران، پدید میآید. نویسندگان این دهه در مقایسه با دورههای قبل، شیوههای هوشمندانه و شکل-یافتهتری در نگارش خود به کار میبرند. در سالهای پایانی این دهه سیمین دانشور با رمان «سووشون» و هوشنگ گلشیری با رمانهای «شازده احتجاب» و «کریستین و کید» با سبک و شیوهای متفاوت، جلوۀ تازهای به ادبیات داستانی ایران میبخشند. دانشور در رمان سووشون با سبکی رئالیستی و متناسب با فضای واقعی جامعۀ ایرانی در بستری تاریخی، با خلق شخصیتی انقلابی و مسئلهدار تصویری واقعنمایانه از شخصیتی عملگرا و معترض، را نشان میدهد. همزمان با دانشور، گلشیری با سبکی متفاوت در فرم و محتوا و به شیوۀ داستانهای مدرن و رمانهای نو در فرانسه، گونهای دیگر از شخصیتپردازی را خلق میکند. شخصیتهای گلشیری در این رمانها انسانهایی درونگرا، منفعل، ناتوان و سرگشتهاند که در کنش و عملکرد هیچ سنخیتی با قهرمان رمان سووشون ندارند. در این مقاله برآنیم تا با لحاظ برخی تفاوتها و تشابهات، قهرمان سووشون را منطبق با قهرمان مسئلهدار لوکاج و گلدمن معرفی کنیم و همچنین نشان دهیم که شباهتهای بسیاری در شیوۀ پرداختن به شخصیت داستانی بین آثار نویسندگان فرانسوی رمان نو و شخصیتهای رمان «کریستین و کید» وجود دارد و همچنین دلایل تفاوت در شیوۀ شخصیت پردازی این دو نویسندۀ همعصر را نمایان سازیم.
ملخص الجهاز:
"مقایسه شخصیت در رمان های «سووشون» و «کریستین و کید» سیدرزاق رضویان* چکیده در دهۀ چهل، هم زمان با حوادث سیاسی - اجتماعی و تحولات فرهنگی در ساختار جامعۀ ایرانی، ادبیات داستانی نیز متناسب با آن تحولات، دستخوش تغییراتی میشود و آثاری متنوع، ماندگار و جدید در عرصۀ داستاننویسی ایران، پدید میآید.
پس در شخصیت پردازی داستانی از دورهای به دورۀ دیگر تغییرات فراوانی روی میدهد، نهتنها در شیوههای نویسنده برای خلق شخصیتهای واقعی تغییراتی تکنیکی رخ میدهد، بلکه خارج از حوزۀ ادبیات نیز بروز تغییر در زندگی انسانی(یا حد اقل این باور که زندگی انسانی تغییر کرده است) اغلب نویسنده را به استفاده از شیوههای جدید برای خلق نوعی شخصیت مدرن راهنمائی میکند.
دانشور در این رمان با خلق شخصیت «یوسف» به عنوان فردی معترض و عملگرا، چهرهای انقلابی و آرمانگرا از او ترسیم میکند، اما در مقایسه با چنین سبک داستاننویسی و شخصیتپردازی، گلشیری نیز در سال (1350) رمان «کریستین و کید» را با رویکردی مدرنیستی و برخوردار از مؤلفههای رمان نو به رشتۀ تحریر در میآورد.
پرسشهایی که در خصوص این مضامین به ذهن متبادر میشود این است که آیا میتوان پیوند و ارتباطی میان آفرینندۀ اثر هنری و هنرش پیدا کرد؟ آیا نشانههایی از وجوه شخصیتی نویسندگان در وجود شخصیتهای داستانی یافت میشود؟ آیا موقعیت قهرمان داستان، بازتولید موقعیت و خط سیر نویسنده در جهان خارج است؟ پاسخ به این پرسشها نیازمند یک رویکرد نسبیانگارانه و لحاظ نمودن دیدگاههای بسیاری از مفسران حوزههای نقد و نظریۀ ادبی است."