خلاصة:
پرسش از منشا و گستره اقتدار دولت ها رایج ترین مبحث در اندیشه سیاسی است. پرسشی که اندیشمندان مسلمان نیز بدان پاسخ داده اند، اگرچه قرائت های مختلف آنان به شکل گیری گونه های متفاوتی از دولت انجامیده است. حال پرسش اساسی این است که منشا و گستره اقتدار سیاسی امام(ع)چه بوده و تا چه عرصه می باشد؟ پاسخ به این پرسش با روش استنادی و در چارچوب رهیافت کلامی ارائه خواهد شد. مدعای مقاله حاضر آن است که اقتدار سیاسی امام(ع) ناشی از جعل الهی و در طول اقتدار سیاسی پیامبر(ص) قرار دارد و همه امور دینی و دنیوی و برپایی نظم سیاسی در جامعه اسلامی را عهده دار است. بدین ترتیب برخلاف رویکردهای عرفی، اندماج دین و سیاست در نصوص دینی و تجربه تاریخی مسلمانان نه تنها وجود چنین اقتداری را تصدیق می کند بلکه بر نامعقولیت چنین اقتداری برای حاکم اسلامی، خط بطلان می کشد.
ملخص الجهاز:
"(حائری یزدی، 1995: 140) وی با اشاره به آیات فوق میگوید: نبوت و امامت اصولا با هر نوع از انواع حکومتها و رهبریهای سیاسی متفاوت است و در عناصر تحلیلی نبوت و امامت به کوچکترین چیزی که بتوان سیاست را از آن استخراج و استنباط نمود، برخورد نمیشود بلکه تفاوت میان این دو، تفاوت میان امور الهی و امور خلقی و مردمی است (همان: 144) سپس توضیح میدهد: اینکه از سوی دیگر مشاهده میکنیم بعضی از پیامبران سلف و علیالخصوص پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت ختمی مرتبت| علاوه بر مقام والای پیامبری عهدهدار امور سیاسی و کشورداری نیز بودهاند، و حضرت علی× نیز علاوه بر مقام امامت و ولایت کلیه الهیه که تنها از سوی خدا و به وسیله وحی فرجام پذیرفته بود در یک برهه از زمان از طریق بیعت و انتخاب مردم به مقام سیاسی خلافت و امور کشورداری نائل گردیدند، باید بدانیم که این مقامات سیاسی به همان دلیل که از سوی مردم وارد بر مقام پیشین الهی آنها شده و به مناسبت ضرورتهای زمان و مکان بدون آنکه خود درصدد باشند این مقام به آنان عرضه گردیده، به همان جهت نمیتوانند جزئی از وحی الهی محسوب باشند.
پس از قبول مشروعیت اقتدار سیاسی امام×، این پرسش به میان میآید که گستره اقتدار سیاسی و حدود اطاعت از امام× تا کجاست؟ آیا امور دنیوی بویژه برپایی نظم سیاسی و تنظیم رفتار سیاسی مردمان را شامل میشود؟ در پاسخ باید گفت وجوب اطاعت از اولیالامر و قبول ولایت سیاسی و اجتماعی آن مورد اتفاق مسلمانان است."