خلاصة:
هدف آن چه تحت عنوان«مطالعات معلولیت»در دوره پست مدرن شکل گرفته است،به رسمیت شناختن
تکثر و تنوع انسان های معلول و سالم است. انسان های معلول هویت و اصالت دارند و فرعی و حاشیه ای نیستند. حتی در نامگذاری آ نها باید به اصالت و هویت آ نها ارج نهاد. رویکرد مطالعات جدید معلولیت به پیروی از فلسفه پست مدرن ساختارشکنی و واسازی است. در دوره پس تمدرن هژمونی گفتمان«درمان نگرانه»
درباره معلولیت که در دوره مدرن به پیروی از پیشرفت علوم پزشکی، روان شناسی و توانبخشی ایجاد شده بود، درهم شکست. البته چشم اندازهای درمانی در این نگاه انتقادی بی اهمیت نیستند بلکه صرفا می توانند دیدگاه محدودی را درباره معلولیت به دست دهند. اما دیدگاه منحصر و محدودی که حاصل چشم انداز صرفا درمانی است باعث می شود معلولان به عنوان انسان های نشاندار و مستثنا، از جامعه دور ساخته شوند، به حاشیه رانده شوند و تحت ظلم و ستم واقع شوند. اما گفتمان پست مدرن تاش
می کند تا بفهماند معلولیت همان طور که (و بیش از آ ن که) یک وضعیت زیستی، شناختی و ژنتیکی باشد، یک ساختار اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است و این ساختارها قابل تغییرند. در جایی که مدرنیته الگوی درمانی را برگزیده است، مدرنیته متاخر به سوی ایجاد«الگوی اجتماعی»درباب معلولیت چرخش پیدا می کند. فضای جدید مدرنیته متاخر دعوت می کند تا به چالش هایی که از سوی معلولان در همه علوم، شناخت ها و اعمال بشر ایجاد می شود پاسخ دهیم و این کار به ما کمک می کند درک
نظری و عملی خود را از معلولان بازسازی کنیم. در اخاق معلولیت نیز، دوره پس تمدرن حاوی دستاوردها و چشم اندازهای جدیدی در باب حقوق و رفتار با معلولان است. در این مقاله در نظر دارم کتاب های مهم اخلاق و حقوق معلولیت را که با روش فلسفه پس تمدرن در 10 سال اخیر نوشته شده اند مرور کنم و یکی از این کتاب ها به نام الهیات و سندروم داون را به تفصیل گزارش کنم.