خلاصة:
اساطیر و باورهای کهن ایرانی متشکّل از ادیان و کهنباورهای اقوام متفاوتی است؛ از اینرو برخی شخصیّتهای اسطورهای در متون مختلف دارای چهرههای متفاوت و گاهی متّضاد هستند. در برخورد این آراء مختلف، پیرامون برخی نمادها و شخصیّتها در متون متأخّرتر نوعی حالت دوگانه و دووجهی به وجود آمده است.
فردوسی با آگاهی از موضوع فوق، این تضادها و تفاوتها را دستمایهای برای پردازش شخصیّتهایی واقعیتر و انسانیتر و چهرههایی دوگانه کرده است. نگارندگان برآنند تا با اثبات این فرضیه یکی دیگر از ظرفیّتها و توانمندیهای این اثر بزرگ زبان فارسی را فرا روی مخاطبان خود قرار دهند.
با توجّه به وجود تعداد قابل توجّهی از چهرههای مهمّ شاهنامه چون افراسیاب، سودابه، ضحاک، کیکاووس و.. که دارای این ویژگی شخصیّتپردازی هستند، بررسی و پژوهش در این مورد امری ضروری مینماید و دارای اهمّیّت و جذابیّت قابل توجّهی است. بنابراین برای اثبات فرضیة مقاله، شخصیّت افراسیاب تورانی به عنوان نمونهای از این شخصیّتپردازیهای دوگانه در شاهنامة فردوسی، با تیپ شخصیّتی شیدایی- افسردگی (Manic-Depresion) در علم آسیبشناسی روانی امروز مورد مقایسه و انطباق قرار میگیرد. ضحاک، افراسیاب، سودابه، کیکاووس، هوم، رستم و... چهرههایی دوگانه هستند که با کنشها و روحیّات و احساسات دوگانه جلوهگر میشوند.
The epic of Shahrokh-Nameh is a Masnavi with 4700 verses that Ghasemi Gonabadi composed it about King Shahrokh and gifted it to the King Tahmasb Safavi in 950. The topic of Masnavi is about of conquests، preys، journeys، Honesty، goodness and braveries of Shahrokh Teymoori (779-850) from coronation to death. Shahrokh has not any biography except of this manuscript. Masnavi of Shahrokh-Nameh has not another manuscript in Iran، thus it was corrected according to British and French manuscripts.
After introducing of the Shahrokh-Nameh، some of the characteristics of Masnavi have been evaluated and its versions are introduced. The Saghi-Nameh of this Masnavi is introduced for the first time. Several parts of Sahrokh،s life from perspective of Ghasemi and historians of Shahrokh's period are compared. This historical epic is greatly based on historical documents and is composed according to the acts of Shahrokh. Although the description of the 43 years of Shahrokh's kingdom with about 50000 words by artistic descriptions and epic exagerations is a great work، Ghasemi has not explained the details of Sahrokh's life but nevertheless he afforded it very good. This is the first article in introducing and identification of the Shahrokh-Nameh
ملخص الجهاز:
"پس از پشت سرگذاشتن همة این ماجراها افراسیاب پرهیبت و دارای دولت و تاج وتخت ، تبدیل به پیرمرد ژولیده ای شده است که در غاری پنهان است و از بخت و روزگار خود اینچنین می نالد: که شـــاها ســـرا نــامور مهترا بزرگـــان و بــــر داوران داورا همه ترک و چین زیـر فرمــان تو رسیــده به هر جــای پیمــان تو یکی غــار داری به بهره به چنگ کجات آن سر تاج و مردان جنـگ کجات آن همه زور و مـردانــگی دلـــیری و نیــرو و فـــرزانـگی کجات آن بزرگی و تـخت و کلاه کجات آن بر و بـوم و چندان سپاه که اکنون به این تنگ غــار اندری گریزان به سنگین حصــار اندری (فردوسی ، ١٣٧٣، ج ٥، ص ٣٦٦) نکتة قابل توجه دیگر اینکه در تمام شاهنامه تنها رستم است که یارای هماوردی و چیرگی بر افراسیاب را دارد، اکنون قبل از مرگش ، زاهدی گمنام که حتی از گروه پهلوانان و ارتش تاران هم نیست می تواند او را دستگیر کند و چنین پهلوانی را بر روی خاک کشیده و تحقیر کند: به هنگ اندرون شد گرفت آن به دست چو نـــزدیک شد بازوی او ببـــست همی رفت و او را پــس اندر کشــان همــی تاخــت با رنج چون بیهـشان (همان ، ج ٥، ص ٣٦٧) حقارت و خواری و زبونی افراسیاب به اینجا ختم نشده و افراسیابی که رجز- خوانی ها و دشنام گویی ها و عربده کشی های اودر جای جای شاهنامه به چشم می خورد، او که حتی در مقابل پادشاهان ایران سر به التماس و زاری فرود نیاورده و حتی زمانی که در حال شکست خوردن و نابودی کامل به سر می برد، دست از تهدید کردن برنداشته و پا بر غرور خود نمی گذارد، اکنون چون بیچارگان نزد زاهدی بی نام و نشان التماس و زاری می کند: بدو گفت کاندر جهان بی گناه کـه را دانی ای مــرد با دستگاه چنیــن راند بر من سپــهر بلند که آید ز من درد ورنج و گـزند ببخــشای بر من که بیچــاره ام وگـر چند بر خود ستمکــاره ام کجا برد خواهی مرا بسته خوار نترسـی ز یـزدان به روز شـمار (فردوسی ، ١٣٧٣، ج ٥، ص ٣٦٨) به راستی که نمی توان آن همه قدرت طلبی و خودبزرگ بینی گذشته را برگرفته از حال و خلقی دیگر و این همه خواری و حقارت را برآمده از حالی دیگر ندانست ."