خلاصة:
«پایان ایدئولوژی» نظریهای است که در بحبوحۀ جنگ سرد توسط نظریهپردازان محافظهکار آمریکایی مطرح شد، و در منازعۀ قدرت در جهان دوقطبی پس از جنگ جهانی دوم به عنوان راهکاری برای مقابله با مارکسیسم/کمونیسم در خدمت سیاستمداران غربی قرار گرفت. در نیمۀ دوم قرن بیستم، «پایان ایدئولوژی»، با نامها و کسوتهای مختلف، به گفتمان غالب سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی تبدیل شد، و عملاً امکان هرگونه نقد جدی و تغییر معنادار در وضعیت حاکم را از بین برد. با این حال، طی دو دهۀ گذشته، خصوصاً در سالهای پس از یازده سپتامبر، نشانههایی از مخالفت با این گفتمان به روشنی دیده میشود. در مقالۀ حاضر تلاش شده، تا ضمن بررسی تأثیر این تحولات گفتمانی بر تئاتر معاصر بریتانیا و معرفی فرم کمتر شناختهشدۀ نمایش مستند، به بازگشت ایدئولوژی به تئاتر بریتانیا در قالب تئاتر مستند بپردازیم. در همین راستا، نمایشنامۀ مستند نام من راشل کوری است، به عنوان نمونۀ کامل بازگشت ایدئولوژی به تئاتر، مورد بررسی قرار گرفته، و به طور ضمنی به دو اثر مستند دیگر پرداخته شده است.
ملخص الجهاز:
اما ايدئولوژي اي که بل و همفکران او پايان آن را نويد مي دادند چه بود؟ شايد بتـوان آن را در نقطۀ مقابل ايدئولوژي در نظريۀ مارکسيسم تعريف کـرد: در حـالي کـه ايـدئولوژي از نظـر کارل مارکس ٣ و فردريش انگلس ٤ نظامي است از عقايد اشتباه که طبقۀ حاکم براي مشـروعيت بخشيدن به قدرت و تضمين منافع خود آن را ايجاد مي کند،٥ ايدئولوژي مدّ نظر راست گرايـان به نظامي از عقايد انتزاعي اشاره دارد کـه از پيـروانش تعهـد بـه آرمـان هـاي فراگيـر و اصـول اخلاقي ، و اقدام مؤثر براي تغيير وضعيت موجود (شـکل گرفتـه بـر پايـۀ ليبراليسـم اقتصـادي ، سياسي و فرهنگي ) را مي طلبد.
هرچند اعتراضات گستردة جهاني عليه اشغال عراق در نهايت با بي اعتنايي ائتلاف غربي از تحقق اصلي ترين هدف خود بازماند، اما اين اعتراضات دستاوردي بـه مراتـب مهـم تـر در بـر داشت که از آن با عنوان «جهاني سازي وجدان » ياد شده (د نه ر ١١-٣١٠)، کـه در نقطـۀ مقابـل جهاني سازي دلخواه نظام سرمايه داري ، بر مبناي احساس وظيفۀ توده هاي عظيم مردمي در قبال حقيقت و اخلاق شکل گرفته است .
(پترسن (3 منتقدان دلايل مختلفي را در توضيح ماهيت سياسي تئاتر برشمرده اند که از مهم تـرين آنهـا مي توان به اين موارد اشاره کرد: جنبۀ عمومي و اجتماعي دريافت اثر توسط مخاطبان (پترسـن ٢-١؛ کريتزر ١)، ايجاد امکان هم ذات پنداري با نقش ها و پذيرش موقت هويتي جديد از جانب مخاطب که مـي توانـد بـه تغييراتـي در هويـت بيانجامـد (کريتـزر ٢)، دور شـدن مخاطـب از دغدغه هاي شخصي و درگير شدن با اتفاقات صحنه به مثابه «عملي ذاتاً سياسي » (پترسن ٣)، و فاصلۀ بيشتر تئاتر (در مقايسه با ساير گونـه هـاي ادبـي ) از فضـاي نظـري آکادميـک و بـالطبع تأثيرپذيري بيشتر آن از دنياي واقعيت (گوپتا ١٢٥).