خلاصة:
عطار نیشابوری از عرفای بزرگ و شعرای برجسته ی قرن ششم و هفتم هجری قمری است که با خلق آثار گرانسنگی، شیوهای تهذیب اخلاق ،تزکیه نفس و ارتقای مراتب وجودی انسان را برشمرده و نشان داده است. یکی از مهمترین آثار وی منطق الطیر است، داستانی تمثیلی از سیر و سلوک عارفانه که با زبانی ساده و بی تکلف، ناب ترین افکار عارفانه به رشته ی نظم کشیده شده است. منطق الطیر شرح در دوجنون و شیدایی عطار از دوری و مهجوری و آیینه ای تمام نمای از تجلی روح عرفانی اوست. این روایت تمثیلی، سخن از اهتمام جمعی از پرندگان مدعی است که برای رسیدن به آستان سیمرغ پادشاه ، عازم راهی پرخوف و خطر به رهبری هدهد می شوند، لیک در راه هریک به عذرو لابه ای متوسل می شوند و از جمع جدا میمانند . در انتها از آن میان ، تنها سی مرغ به مقصد راه می یابند و سرگشته و حیران جامه فنا و زیور بقا می پوشند و مقبول درگاه سیمرغ می گردند. در این حکایت سیمرغ کنایه از حضرت حق ، هدهد پیر و راهبر، و هر یک از مرغان نماد چیزهایی دیگرند که می تواند کنایه از احوال سالکان طریق باشد، لیکن سی مرغ واصل نمادی از همان عرفای وارسته، اولیا الله و انسانهای کاملی است که مورد عنایت حق واقع شده و دل از دنیا بریده اند و به مقام وحدت دست یافته اند .داستان سی مرغ و تحمل شرایط و شداید تا وصال سیمرغ، داستانی تمثیلی از نظریه وحدت وجود است که عطار از معتقدان و پیشروان آن در ادب فارسی می باشد.
ملخص الجهاز:
» (اته، ۱۳۵۶: ۱۵۶) گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بیکنار پس سیم وادیست آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک هفتمین وادی فقر است و فنا بعد ازین روی روش نبود تو را (عطار،1384: 380) این سفر ، سیر انفسی و سیر و سلوک در باطن خویشتن است، در برابر سیر آفاقی و این کار اهل نظر و روندگان طریق حق میباشد: ای مرد رونده مرد بیچاره مباش از خویش مرو برون و آواره مباش در باطن خویش کن سفر چون مردان اهل نظری تو اهل نظاره مباش (عطار،۱۳۸۶ب: 166) وجزبا عنایت و تأیید الهی میسر نمیگردد: ز پیشان گر نظر بر تو نبودی ز سوی تو سفر بر تو نبودی (عطار،۱۳۸۶،الف: 109) این سفرخواسته وناخواسته ، دانسته یا ندانسته پیش راه همگان است وتمام ذرات عالم به سوی اصل خویش در سفرند و شوق رسیدن بدو را درسردارند: چو هر چه هست همه اصل خویش میجویند ز شوق جملهی ذرات در سفر بینی (عطار،1387،الف: 437) هر چند عطار سفر سالک را تا آخرین مرحله میسر میداند؛ لیک در مواقع ومواضعی، به ویژه در مراحل پایانی سلوک و تحمل شداید وگذر از گریوه های صعب ،احتمال خطر نومید ی وعجز وحیرت بیشتردامن گیر او می شود براوغالب میشودتا آنجاکه وصل یار را محال می بیند: گر در همه حال در سفر خواهی بود همچون فلکی زیر و زبر خواهی بود هر چند سلوک بیشتر خواهی کرد هر لحظه ز پس ماندهتر خواهی بود (عطار،۱۳۸۶،ب: 212) اما آن که اعتقادی یافته و تاپای جان کوشیده و برگزیده این راه شده است ازجذبه ی عشق بی حاصل نمی ماند و عنایات معشوقی ، تاپادافره دیدار،رهایش نمی کند و بر قرارش نمی نهد.