خلاصة:
حضور استعمار در ایران، در کنار غارت و تحقیر، همواره با پدیده شوم تفرقه افکنی و فرقه سازی عجین بوده است. تحریف دین، نابودی هویت ملی و دینی ملت، حذف فرهنگی و فیزیکی پاسبانان مرزهای عقیده و هویت ایران، اهدافی است که استعمار به طور عام و انگلیس خصوصا، در ایران دنبال کرده است. فرقه ضاله بابیه و بهاییه که در ایران به مثابه غدهای سرطانی سربرآورد، در اواخر سلطنت قاجار و همه دوران پهلوی در بسیاری از آنچه بر سر این ملت آمد، در رنگ و لباسهای گوناگون نقش داشت و تا همین امروز، به دشمنان ایران خدمت میکنند.
برای شناخت تاریخ و اندیشه و فتنههای فرقه، کسی شایستهتر از معاون پژوهشی موسسه مطالعات تاریخ ایران و سردبیر فصلنامه تاریخ معاصر ایران، دکتر موسی فقیه حقانی نیست.
ملخص الجهاز:
در تاریخ معاصر و بعد از انقلاب اسلامی، دو فرقة ضالة بابیه و بهائیه بهطور خاص تأثیر زیادی دارند و امروزه شاید بهگونهای به یک موضوع جدی و اساسی برای روشنفکری دینی در ایران و جهان اسلام تبدیل شده است.
یکی از این کارشناسان به نام آقای ماشاءالله آخودانی، نویسندة کتاب «مشروطة ایرانی»، میگوید: «برای من روشنفکری دینی موضوعیت ندارد و موقعی موضوعیت پیدا میکند که آنها اولا تکلیف خودشان را با حضور دین در حوزة سیاست و اجتماع معلوم کنند؛ ثانیا تکلیف خودشان را با بهائیت بهعنوان نماد یک جریان حقوق بشری روشن کنند».
این حالا دربارة روشنفکری دینی است؛ راجع به خود جریان اصیل دینی، دیگر بحث جدیتر میشود و درگیری اصلی آنها با جریان اصیل دینی است و متأسفانه آن جریان روشنفکری دینی، همینطور دارد بهسمت ساختارشکنی و عبور از خطوط قرمز حرکت میکند.
حال جلوتر برویم و ببینیم در انقلاب اسلامی کدام پروژه به این ماجرا کمک میکند و ارتباط اینها چیست؟ ارتباط اینها اساسا چه چیزی میتواند باشد و به کجا منجر میشود؟ افرادی که در مناطق خودشان متهم به «بابی بودن» بودند، مثلا ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ اصفهانی در اصفهان، شریف کاشانی، ناظمالاسلام کرمانی و خیلیهای دیگر که در شهرهای خودشان متهم به بابی بودن و ازلی بودن هستند، میآیند در تهران مستقر میشوند و به برخی بیوت نزدیک شده، کمکم خطبای مشروطیت در ایران میشوند.