خلاصة:
مقاله حاضر پیرامون این پرسش مقوم میشود که جهاد چه جایگاهی در نگاه متصوفه عصر ایلخانان یا قرون هفت و هشت دارد. پاسخ به این سوال مستلزم ارائه پیشینهای از اندیشه و کنش صوفیان متقدم، یعنی از آغاز شکلگیری جریان تصوف در گستره جهان اسلام است. از چشماندازی اسلامی، جهاد رکن ششم دین و از تکالیفی است که بر اهمیت راهبردی آن پیوسته تاکید شده است. در رسالههای جهادیه این موضوع بهخوبی تشریح شده است. در این پژوهش به اقتضای بحث، موضوع جهاد ذیل دو جریان جهاد در مرزها و ثغور ازیکطرف و جهاد با حکومت جائر از سوی دیگر بررسی میشود. بهزعم مقاله حاضر، متصوفه در طول تاریخ پیدایی و گسترش خود، با ارجاع به روایات و البته با تاثیرپذیری از فقه، بیشتر راغب به شرکت در جهاد در مرزها و ثغور بودهاند تا اینکه علیه حکومت جائر قیام کنند.
ملخص الجهاز:
در آثار متصوفه اي مانند نسفي، عزالدين محمود کاشاني و علاءالدوله سمناني نيز همين نگاه فقيهانه در باب جهاد در وجهي تئوريک تکرار شده است ، ولي واقعيت هاي خارجي لزوما هماهنگ با مصرحات تئوريک ايشان نيست .
وجه نوآورانه اين مقاله ، اولا توجه به کنش متصوفه عصر ايلخانان در مورد جهاد است و دوم اينکه سعي ميشود با اتخاذ روشي گفتماني از مباحث تئوريک فاصله گرفته و بيشتر به واقعيت هاي خارجي توجه شود.
در نظريه گفتمان تأکيد بر «برون بودگي» و تعينات خارجي است (ضيمران ١٣٨١: ٥٦-٥٨)، يعني در باب موضوعاتي چون جهاد، قبل از اين که به تئوريهاي جهاد توجه شود به آنچه در واقعيت هاي اجتماعي و به صورتي آشکار اتفاق افتاده است ، توجه ميشود.
مثلا مقوله جهاد اگر به صورت انتزاعي نگريسته شود، حداقل در تقابل با مسلمين معنا نمييابد، ولي در امپراتوري مغولان متصوفه اي چون علاءالدوله سمناني که سوژه قدرت شده است ، مرزهاي جهاد را مرزهاي امپراتوري مغولان که پادشاهان آن ها عمدتا ملحد بوده اند، تعريف ميکند.
در ايران قرن هفتم و هشتم اين مغولان بودند که «مرزهاي غيريت » را تعريف و تثبيت ميکردند؛ لاجرم در چنين شرايطي رويکرد متصوفه نسبت به جهاد ميبايست به قواعد و مقتضيات گفتمان جديد باشد، اگرچه سوژه قدرت شدن بيشتر از ناحيه مورخين منعکس شده است ، چنان که جويني يورش هولاکوي ملحد به قلاع اسماعيلي را که مسلمان بودند، ولو مخالف مذاهب رسمي غالب ، بر «عزم جهاد و اقلاع قلاع الحاد» معرفي ميکند (جويني، قزويني، ١٩٣٤، ج ٣: ١٠٢).