خلاصة:
آیرونی نوعی شیوة بیانی معادل اصطلاحات ادبی رایجی مانند تجاهلالعارف طنزآمیز، مجاز به علاقة تضادّ، مدح شبیه به ذمّ، ذمّ شبیه به مدح، کنایة طنزآمیز، طعنه، استهزا و ایهام است، امّا بهترین معادل فارسی آن «رند معنایی» است. آیرونی ابزاری برای بیان معانی گستردهای است که زبان با محدودیّتهایش اقناع کنندة آنها نیست. عرفان در ادبیّات فارسی سرچشمة معانی بسیاری است که تقیّد زبان را به چالش میکشند، به همین سبب بستری مناسب برای انواع آیرونی است. انواع آیرونی را در «معارف» تنها اثر به جا مانده از بهاءولد، عارف قرن ششم و هفتم و «مجالس سبعة» مولانا میتوان یافت. بهاءولد و مولانا از این سبک سخن بهگونهای طبیعی بهرهگرفتهاند، تا منظور خود را در ذهن مخاطب استوارتر گرانند. وجود آیرونی در کلام و حکایتهای این دو عارف بزرگ سبب درک بهتر مفاهیم اخلاقی و عرفانی شده است.
ملخص الجهاز:
در برخي مواضع، سخن بها شبيه آيروني سقراط است، امّا نه آنگونه كه سقراط بحث ميكند و عملاً بهطور طبيعي فرد مورد مقابله را محكوم به پذيرفتن منظور خود ميكند، بلكه بها با بيان مسأله راهي جز پذيرفتن منظورش براي مخاطب نميگذارد.
در اين مثال، شباهت بها با سقراط بيشتر آشكار شده است، زيرا او با طرح سؤال مخاطب را عاجز در پاسخ دادن و محكوم به پذيرش منظور خود كرده است.
از ديگر مقايسات او كه به سبب پيش پاافتادگي و سادگي و عدم توازن ارزشي دو طرف مقايسه به نوعي ريشخند شباهت دارد و در عين حال امكان پذيرش منظور بها را قدرت ميبخشد، اين است كه ميگويد: «آن شاعر وصّاف جمالها از لذّت حسن بيمزه است، چون از راه چون و چگونگي درآمده است، مژگان را تشبيه ميكند به تير، و ليكن از مزة عاشقي بيخبر است، مرد اصولي نيز از توحيد و دوستي و تعظيم الله جدا است، از آنك چون و چرا پريشان كننده است مر نظم مزه را؛ زيرا كه چون واقف نباشي، برپختن مطبخي آن آش بامزهتر باشد، از انك واقف باشي» (همان: 1/406).
اگرچه منظور بها از بيان اين حكايت پيامي نبود كه عاشق از عمل معشوق دريافت، امّا عاشق كه شخصيت اصلي حكايت است، از قصد آيرونيك حكايت و آنچه كه براي او پيش خواهد آمد كاملاً بياطلاع است.
بها و مولانا از آيروني كلامي در معارف و مجالس سبعه بيشتر براي القاي منظور خود به مخاطب بهره گرفتهاند و وجود اين قسم از آيرونيها در كلام آنها سبب درك بهتر مفاهيم اخلاقي و عرفاني شده است.