ملخص الجهاز:
وقتـي امـکان نـدارد نويسـندگان درآمـد مسـتقل و مشـخصي بابـت نوشـتن دريافـت کننـد، آيـا داشـتن شـغلي بـدون ارتبـاط بـا نويسـندگي مخـل اسـت يـا موثـر؟ بالاخــره نويســنده بايــد امــرار معــاش کنــد، نويســنده قبــل از آنکــه نويســنده باشــد آدمــي اســت بــا همــه ي نيازهايـي کـه يـک انسـان دارد، مجبـور اسـت خـود را تاميـن کنـد، ناچـار اسـت شـغلي داشـته باشـد، طبعـاً هـر کاري کنــد کــه بــا نقــش نويســندگي اش متفــاوت باشــد مخــل تلقــي مــي شــود، ولــي عليرغــم مخــل بــودن کارش بايــد حوايــج اش را تاميــن کنــد !
مقصـودم ايـن اسـت کـه شـايد يـک نويسـنده بـدون دانسـتن تکنيـک و شـگردهاي داسـتان نويسـي فقـط بـا اتـکا بـر قريحـه و اسـتعداد بتوانـد داسـتان خوبـي بنويسـد ؛ ولـي يـک نويسـنده ي فاقـد اسـتعداد هرگـز قـادر بـه نوشـتن داسـتان خـوب نخواهـد بـود .
* نويسـنده چقـدر در امانـت داري شـخصيت و واقعيـات تاريخـي صـرف در نوشـتن داسـتان مجـاز اسـت ؟ فکـر مـي کنـم کـه در هنـر و در بحـث مـا در ادبيـات مـا حاصـل واقعيـت هسـتيم و نيـز ذهنيـت مـا از واقعيـت ارتــزاق مــي کنــد ، در زبــان حتــي يــک واژه وجــود نــدارد کــه خــارج از حــوزه واقعيــت باشــد بــا ايــن تفاضيــل کــه بايــد بگويــم حتــي خــواب هــا و کابــوس هــا و روياهامــان از جنــس واقعيــت هســتند ، حتــي مــکان هــا و موجـودات و اشـياي غريبـي کـه در رويـا و کابـوس هامـان مـي بينيـم ، وقتـي تجزيـه شـان کنيـم اجزايشـان از جنــس واقعيــت هــاي دور و برمــان هســتند .