خلاصة:
رنگ از عناصری است که یک هنرمند با بهره گیری از آن به تصویرسازی می پردازد و به طور کلّی با همه
زمینه های زندگی، طبیعت، روانشناسی، دین و ادب ارتباط دارد و به عنوان گسترده ترین حوزه محسوسات
انسانی در تصاویر شاعرانه نقش عمدهای ایفا می کند. فردوسی بیش از معاصرانش از این عنصر بهره گرفته و برای انتقال حس و بیان تصاویر خارق العاده و یا معمولی آن را به کار برده است. پس از بررسی و
استخراج ابیات از شاهنامه مشخص شد که به طور کلّی عنصر رنگ از دو بعد غیر حماسی و حماسی در
شاهنامه به کار گرفته شده است، به این صورت که در بعد غیر حماسی شاعر گاه به طرق مختلف
واژه سازی کرده و مفاهیم رنگین به وجود آمده است و گاه واژة رنگ را در معانی گوناگون به کار برده
است. همچنین نقش رنگ در جملات کنایی نیز قابل توجّه است. در بعد حماسی نیز عنصر رنگ در خلق
صحنه های حماسی و صحنه های مربوط با آن در توصیف اسب، درفش، سراپرده، صحنه های جنگ، لباس
عزا، کفن به کار رفته است. بر همین اساس رنگ هایی از قبیل لاجورد، سرخ، زرد و کبود و
خواه جانشینان آن از قبیل شنگرف، سندروس، آبنوس، قیر و پیروزه در شاهنامه فراوان به چشم می خورد.
ملخص الجهاز:
سيه شد رخان ديدگان شد سپيد که ديدن دگرگونه بود از اوميد (همان ، ج ١، ب ١٦٠١) بماندند بر جاي کوس و درفش ز پيکار شد ديده هاشان بنفش (همان ، ج ٤، ب ١٣٠٣) و گاه با يک تشبيه رسا تغيير در صورت و اجزاي آن را به آبنوس ، قير، لاژورد مانند کرده است : آبنوس شدن صورت : کنايه از غم و ناراحتي دريده درفش و نگون کرده کوس رخ زندگان تيره چون آبنوس (همان ، ج ٤، ب ١١٣٦) ١٤٨ / فصلنامه تحقيقات جديد در علوم انساني، دوره جديد، شماره بيست و سوم ، زمستان ١٣٩٨ * * * * * قير شدن صورت : کنايه از خشمگين شدن چنان ننگش آمد ز کار هجير که شد لاله برگش به کردار قير (همان ، ج ٢، ب ٢٥٠٧) لاژوردينگي لبان : کنايه از رنج و اندوه بسيار بزرگان ايران پر از داغ و درد رخان زرد و لب ها شده لاژورد (همان ، ج ٤، ب ٢٤٧٤) ٢-نقش عنصر رنگ در تصاوير حماسي از مهمترين جنبه هاي کارکرد رنگ در شاهنامۀ فردوسي تصوير آفريني و به نوعي صور خيال حماسي است و شاعر متناسب با زمينه و ماهيت حماسي اثر از صور خيالي چون تشبيه ، استعاره ، کنايه و مجاز بهره گرفته و صحنۀ نبرد قهرمانان را از همان مراحل نخست يعني انتخاب اسب ، برپايي خيمه و رنگ درفش توصيف ميکند، چرا که در «صور خيال ، رنگ يکي از مؤثرترين عوامل آفرينش است ، هم از نظر مجازهاي زبان شعر و هم از نظر اهميتي که در خلق تشبيهات و استعاره هاي متحرک و حسي دارد.