خلاصة:
شطح در اصطلاح عرفانی، به مجموعه رویدادهای گفتاری و رفتاری اطلاق می گردد که از عارف در حالت وجد، سکر و از خود بی خودی سر می زند و سرریزی های روح را بر زبان یا فعل او آشکار می-کند.شطحات، گرچه گزاره هایی هستند که در حوزه الهیات می گنجند،امّا ایده های غیرمتعارفی را که در قالب ایده های شریعتی و گاه حتی عرفانی و چهارچوب عقلی و قالب منطقی گفتار نمی گنجند، مطرح می-کنند. اغلب درون مایه های شطحیات، اسباب مخالفت با شطح گویان و اتهامات کفرآمیز را به آن ها فراهم ساخته است. در میان اصحاب اضطراب و سکون، دو رویکرد متفاوت نسبت به شطح وجود دارد. این مقاله بر آن است تا ضمن دسته بندی نظرات موافق و مخالف شطح گویی و علل آن، به بررسی انواع درون مایه شطحیات در کتاب هایی نظیر تذکره الاولیاء، شرح شطحیات و....بپردازد.
In the mystical term, "Shath" means a collection of verbal and behavioral events, which appears from the mystic in the state of From the mystic in a state of rapture, evanescence and it reveals the overflows of the soul in the language or action. Shaths however, are propositions that are included in the field of theology, But they express uncommon ideas that they are not included in the form of religious ideas and sometimes even mystical ideas, and rational frame and logical language format. Most of the shaths provided reasons of opposition and accusation of being profanity, to their speaker. This article tries to categorize advocative and opposite opinion of speakers of Shath and their motives, and study types of themes in the books like: "Tadhiratu-l-awliya", "Sharh-e Shathyat" and….
ملخص الجهاز:
شطح عاشقان و الهام اولیا عبارات «حق به من گفت که همه بنده اند جز تو» از بایزید (بقلی شیرازی، ١٣٩٤: ٩٥) «من متفرق بودم ، واحد شدم ، قسمت مرا یکی کرد و توحید مرا فرد کرد» از حّلاج (بقلی شیرازی، ١٣٩٤: ٣٠٧) «بنده چون بازِ حق رفت و به حق متعلق شد و در قرب ساکن گشت عظمت حق را مطالعه کند، بعد از آن نفس خود را با دونِ حق فراموش کند، تا به حدی که اگر گویی که از کجایی و به کجا میروی؟ جواب او جز این نباشد که الله » (بقلی شیرازی، ١٣٩٤: ١٦١) از ابوسعید خرّاز، ازجمله شطحیات قسم چهارم از اقسام شطحیات از منظر روزبهان است .
وی سکر را مرتبه ای پایین تر از صحو دانسته هنگام توصیف فنای باطن ضمن آنکه آن را از احوال شمرده صاحب آن را متمکن در مقام مشاهدٔە ذات و صفات دانسته است به شرط آنکه : «از سکرِ حالِ فنا با صحو آمده باشد» (کاشانی، ١٣٨٢: ٢٩٧) بدین ترتیب ، وی سکر را ناشی از فنا یا به تعبیری معلول آن میداند و اینکه جنید میگوید: بایزید از حد بدایت فراتر نرفت و به کمال نرسید و شبلی در باب او بیان میدارد: «اگر پیش ما بود تسلیم مریدان ما میشد و دیگری گفت : آنچه وی دربارٔە حقیقت گفته ، ناچیز است (سراج طوسی، ٤٢٠:١٣٨٨)، حاکی از آن است که شطحیات بایزید مربوط به مرحلۀ سکر است که مرحله ای پایین تر از صحو محسوب میشود و اهل صحو شطحیات اهل سکر را مرتبه ای ابتدایی در سلوک میدانند.