ملخص الجهاز:
"عمده چالشهایی که مدیریت کیفیت جامع با آن مواجه است،پرسشهایی است که تاکنون بیپاسخ ماندهاند؛از این جمله که:چگونه میتوان از فنونی که بر ارزشهای دیگری استوار شده و با ویژگیهای فرهنگی برخی از کشور سازگار نیست استفاده نمود؟برنامههای مشارکت و استفاده از گروه را که ثمره فرهنگ ژاپنی است،چگونه میتوان در سایر کشورها به کار گرفت؟ در فرهنگهایی که مشتریان به علت افزایش هزینه،مدیریت کیفیت جامع را خواهان نیستند،تکلیف چیست؟آیا سازمانها واقعا کیفیت را تضمین میکنند؟آیا مدیریت کیفیت جامع در شرکتهای جدید و کوچک میتواند اجرا شود؟اگر صاحبان قدرت در سازمانها قدرت خود را توزیع نکنند،چه باید کرد؟و سرانجام آیا با وجود این مشکلات مدیریت کیفیت جامع دستیافتنی است؟ تاکنون پرسشهای فوق بدون ماندهاند و ما میکوشیم در سطور بعدی به بررسی آنها بپردازیم.
سازمانها چگونه این موانع را در برابر اجرا و تداوم برنامههای مدیریت کیفیت جامع شناسایی میکنند؟ اگر مشتریان نخواهند افزایش هزینه ناشی از مدیریت کیفیت جامع پرداخت کنند، تکلیف چیست؟ تغییرات فرهنگی عمده و تلاشهای تغییر ساختاری،به خاطر نیاز به ایجاد اعتماد، پرورش مهارتها و رفع مقاومت در برابر تغییر،بسیار هزینهزا و زمانبر است؛برای مثال،حرکت از یک شکل ساختاری ماشینی به یک ساختار ارگانیک به علت اینکه کارکنان سطح پایینتر،پرسنل سرپرستی و مدیران میانی باید«دانش،مهارتها و تواناییهای مورد نیاز را برای تحقق نقشهای جدید خود بیاموزند»،زمانبر و هزینهزا است.
آیا واقعا مدیریت کیفیت جامع دستیافتنی است؟ پرسشهای ذکر شده حکایت از این موضوع دارد که اگر چه ممکن است ما پی ببریم و بدانیم که برنامههای مدیریت کیفیت جامع برای اثربخشی سازمانی تعیینکننده است، ولی همچنان موارد بیشتری وجود دارند که که باید آموخته شود،نظیر اینکه کدام یک از این برنامه واقعیاند و کدام یک واقعی نیستند."