خلاصة:
مناسبات میان فنّ خطابه و فنّ شعر، از آغاز، محل مناقشة صاحبنظران بوده است و این مناقشه بدون رسیدن به یک نتیجة مشخص، تا امروز ادامه دارد. ریشة چنین مناقشهای، در دو رسالة فنّ خطابه و فن شعر ارسطو، نهفته است. در این دو رساله، میان این دو فنّ، مرزهای کلّی کشیده میشود و مرزهای جزئی آنها همچنان ناپیدا باقی میماند. مقالة حاضر کوشیده است با روش توصیفی- تحلیلی، ضمن بررسی نقاط اشتراک و افتراق دو فنّ خطابه و شعر، تفکیک شگردهای بلاغی خاص آنها را بر اساس دو رسالة فنّ خطابه و فنّ شعر ارسطو، به طور جزئیتر مورد مطالعه قرار دهد. این مقاله سرانجام نتیجه میگیرد که فنّ خطابه و فنّ شعر، افزون بر نقاط اشتراک و افتراق کّلی در اغراض و اجزا و مواد و انواع و متکلّمان و مخاطبان و سبکها، از جهت چند و چون کاربرد شگردهای بلاغی بیشتر اشتراک مصالح و اختلاف غرض دارند؛ یعنی مصالح کار این دو فنّ، عموماً مشترک و غرض کاربرد این مصالح در آنها متفاوت است.
The relationship between rhetoric and poetry has been the subject of experts’ controversy since the beginning of the controversy, and this controversy has continued to this day without reaching a definite conclusion. The root of such controversy lies in Aristotle's two treatises on rhetoric and poetry. In these two treatises, the general boundaries between these two techniques are drawn and their minor boundaries remain invisible. In this descriptive-analytical method, while examining the commonalities and differences between the two rhetoric and poetry techniques, the present article tries to study the separation of their specific rhetorical techniques based on the two treatises of rhetoric and Aristotle's poetry. This article concludes that the art of rhetoric and the art of poetry, in addition to the commonalities and differences in generalities, components, materials, types, theologians, audiences, and styles, have more to do with the use of rhetorical techniques than the sharing of materials and differences; That is, the working materials of these two techniques Are generally common, and the purpose of using these materials in them is different.
ملخص الجهاز:
بر اين اساس ، پرسش هاي اين مقاله به قرار زير است : - از ديدگاه ارسطو، دو فن خطابه و شعر، چه نقاط اشتراک و افتراقي با يکديگر دارند؟ - آيا جداسازي شگردهاي خطابي و شگردهاي شعري از هم بر اساس دو کتاب ف خطابه و فن شعر ارسطو ممکن است ؟ پيشينۀ تحقيق تاکنون دربارٔە دو فن خطابه و شعر، به صورت مستقل ، تحقيقات بسيار صورت گرفته است .
از جهت انواع ارسطو با توجه به کارکرد خطابه ، آن را در سه نوع سياسي، دادگاهي و تشريفاتي - نمايشي جاي مي دهد (ارسطو، ١٣٩٣: ٣٢)؛ حال آنکه دسته بندي شعر با توجه به نوع روايت ، صورت ميپذيرد و اين عامل ملاک جاي دادن آن در سه نوع حماسه ، تراژدي و کمدي را فراهم آورده است (همان ، ١٣٦٩: ١٢٠).
ابن سينا نيز معتقد است در خطابه ، اصل بر ايجاز است و تنها زماني امکان کاربرد ساختار اطنابي براي آن وجود دارد که خطيب بخواهد مدح يا ذم کسي را به حد افراط برساند و خوبيها و بديهاي وي را مشخص تر سازد و اين نوع اطناب در شعر هم زيباست (ابن سينا، ١٤٠٤، الخطابه : ٢١٨).
در تل ي ارسطو، محور شعر، وجود يک داستان است (ارسطو، ١٣٦٩: ١٢٤) و تمام حواد٠ فرعي بر محور روايت اصلي شکل ميگيرد؛ حال آنکه در خطابه هرگاه خطيب لازم باشد، از داستان به عنوان ابزار اقناع بهره ميگيرد و براي اين منظور حتي احتمال دارد از چند روايت ، بدون اينکه ارتباط ساختاري ميان آن ها باشد، به اقتضاي موضوع ، استفاده کند.