خلاصة:
موضوع فلسفه از دیدگاه هر فیلسوف، محور فعالیت فلسفی اوست. در طول تاریخ اندیشه، موضوعات مختلفی مورد پرداخت فیلسوفان قرار گرفته است. مشهور است که لودویگ ویتگنشتاین فلسفه را دچار نوعی چرخش موضوعی کرده و علیه فلسفه سنتی ماقبل خودش شوریده است. همچنین در اندیشه متأخر او، یک گزاره نمیتواند معنای کلی و ذاتی داشته باشد. در این تحقیق سعی گردیده است این تفاوت دیدگاه در حیطه تقریر موضوع فلسفه در بررسی نمونهای با اندیشه شیخ الرئیس ابن سینا، به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه سنتی-اسلامی، بررسی گردد. به نظر میرسد «وجود بماهو وجود» به عنوان موضوع فلسفه، با تکیه بر فرضهای معرفتی چارچوب فکری ابن سینا، در مواجهه با دیدگاههای فلسفی هم دوره متقدم و هم متأخر ویتگنشتاین دچار چالشهایی میگردد و نیاز است فلسفه اسلامی خود را بیش از پیش در معرض پرسشهای فلسفه معاصر قرار دهد.
Every philosopher's viewpoint about the subject of philosophy is the axis of his philosophical activity. Throughout the history of thought, various subjects have been dealt with by philosophers. It is well known that Ludwig Wittgenstein has challenged the subject of philosophy and revolted against the traditional philosophy before himself. Also, in his later thought, a proposition could not have a universal and essential meaning. In this research, an attempt has been made to examine this different view in the case of interpreting the subject of philosophy, comparing it with the viewpoint of Ibn Sina as one of the greatest traditional-Islamic philosophers. It seems that "Existence qua Existence" as the subject of philosophy, based on the epistemological assumptions of Ibn Sina's intellectual framework, faces challenges with the philosophical views of both early and late Wittgenstein. Islamic philosophy needs to expose itself to modern philosophical questions more than before.
ملخص الجهاز:
به نظر می رسد «وجود بماهو وجود» به عنوان موضوع فلسفه ، با تکیه بر فرض های معرفتی چارچوب فکری ابن سینا، در مواجهه با دیـدگاه های فلسـفی هـم دوره متقدم و هم متأخر ویتگنشتاین دچار چالش هایی میگردد و نیاز است فلسفه اسـلامی خـود را بـیش از پـیش در معـرض پرسش های فلسفه معاصر قرار دهد.
بدین ترتیب که با بررسی اجمالی موضوعات علوم مختلف سعی دارد دسته ای از مسائل را در حلقه ای طبقه بندی نماید که آن دسـته ، متعلـق بـه محسوسـات نیست و بایست برای این امور که از منظر شیخ مسائلی هستند که باید در علمی مجـزا بحـث شـود، (البتـه پیشاپیش از منظر شیخ مفروض است که این علم ، فلسفه اولی است ) موضوعی تعیین شود که ایـن مسـائل بتوانند از عوارض ذاتیه آن موضوع باشند.
ویتگنشـتاین در پاسخ گفت که هر چند آنچه او میکند مسلما با آنچه فیلسوفان سنتی میکردند، متفاوت است ؛ لیکن شاید مردم مایل باشند بگویند این همان چیزی است که مـن واقعـا می خواسـتم و آن را بـا آنچـه انجـام داده انـد همسان میپندارند، درست همان گونه که شخصی کوشیده باشد یک زاویه را با خط کـش و پرگـار بـه سـه قسمت تقسیم کند و وقتی برهان عدم امکان آن نشان داده شود، مایل باشد بگویـد کـه ایـن چیـز نـاممکن ١ آرای فلسفی ویتگنشتاین در دو برهه از عمر او به دو دوره متقدم و متأخر تقسیم بندی شده است .
بنابراین به نظر میرسد موضوع فلسفه سنتی در چارچوب اندیشه سینوی بـا دیـدگاه های مطـرح شده در دو دوره متقدم و متأخر اندیشه ویتگنشتاین به جهاتی ناسازگار اسـت و چنـین تضـادی زمینـه سـاز بحث هایی جدی و انقلابی در این زمینه خواهد شد.