ملخص الجهاز:
"در این تحقیق،بیشک محقق از لابلای قصهها،گفتههای ردوبدل شده میان بازیگران،کتابها و بسیاری چیزهای دیگر،خوانندهی خود را با زاویهای دیگر از پدیدهی سینمای ایران آشنا میسازد؛اما باز هم سؤال اولیه بر جای خود باقی است:آیا این همهی شناخت سینمای ایران است؟به طور قطع نه،زیرا این تحقیق در کنار بررسی پدیدههای اجتماع و بسیاری از زاویههای دیگر میتواند تصویر کاملی از سینمای ایران ارائه دهد.
قصهی کودتا علی رغم شعارهای رژیم هنوز در اذهان مردم به عنوان یک سرکوب باقی است و فقر و نظام ظالمانهی شهری،گسترش سرمایهداری که همهی ریشهها و آیینها و سنتها را در چشمبههم زدنی به نابودی میبرد،دلمشغولیهای جامعهی کمسواد ایرانی از انقلاب سفید، همه در بنبستی محتوم،شخصیت بعدی سینمای ایران را به مرحلهی تازهای از حضور سیاسی خود وارد میکرد.
در سالهای بعدی سینمای ایران،یعنی اواخر دههی 40 و آغاز دههی 50،رفتهرفته نوعی پرخاشجویی،البته نه مستقیم، (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) سازدهنی،امیر نادری اما کاملا آشکار نیست به جامعه و خصوصا قوانین حاکم بر آن در سینمای ایران دیده میشد و این موضوع خود مترادف با گسترش فعالیتهای مسلحانهی مبارزان بر علیه رژیم پهلوی و از طرف دیگر شکست برنامههای اصلاحی در جامعه بود.
اگر سینمای وسترن این کار را میکرد،مدنیت را نشانه نگرفته بود،بلکه مجموعهی مناسباتی را مطرح میکرد که در غرب وحشی جاری بود و نه در واشنگتن نیمهی قرن نوزدهم میلادی!حال اگر مارتین سکورسیسی در فیلم آخرش-دارودستهی نیویورکی-همین مقوله را بازسازی میکند،به خاطر جستوجویی است که در زمینهی شکلگیری مدنیت دارد و میخواهد به پیدایش این شکلگیری محتوم-علی رغم تسویه حسابهای شخصی و خونین-بپردازد."