خلاصة:
به نام « خداوندی که در وحدت قدیم ست از همه اشیا » (ناصر خسرو، دیوان ، 1/1 )
« ناصرخسرو قبادیانی » یکی از چهره های درخشان ادبی و علمی قرن پنجم ایران است که خلاف رسم زمانه اش عوض مدیحه سرایی سلاطین و امرا وخوشباشی وکامجویی، اشعار و افکارش را با تمسّک به آیات قرآن، احادیث، راه و روش ائمّه به ویژه حضرت علی( ع )وخلفای فاطمی درگرو تمجید وتجلیل از حق،کسب فضیلت، دانش، ستیزه و انتقاد علیه مفاسد و زشت کاری های اجتماعی زمانه، زهد مثبت و ستیهنده قرار می دهد. او خواستار جامعه ای است پاک و منزّه یا به تعبیری « آرمان شهری »که دور از مفاسد اجتماعی باشد و معتقد است که چنین جامعه ای جز زیر سیطره ی « دین حق » تحت لوای مذهب اسماعیلی به وجود نمی آید، غـزل و مـدیحه ی سـلاطین را گزافه می شمارد و از شـاعرانی که از عشق و می و مطرب سخن می گویند، بیزاری می جوید.
بر همین اساس توجّه این مقاله به « انتقاد ناصرخسرو به اشخاص و طبقات اجتماعی در دیوان اشعارش » از مخالفان چه خواص و چه عوام معطوف شده است.
او اشخاص و طبقات حاکم زمانه اش از جمله:« ناصبیان، فقها، علما، واعظان و خطیبان، خلفا، امیران خراسان، حاکمان و ستمکاران، سلاطین و شاهان، چاکران و وابستگان قدرت، شعر فروشان و اهل غزل، فریفتگان دنیا و زمان، اهل هوا و هوس، افراد جاهل وعوام، طمع کاران و اهل آز، ریا کاران و چاپلوسان،خراسان و خراسانیان» را مورد انتقاد قرارداده است .
ملخص الجهاز:
(محقق ، پانزده قصيده ، ١٣٤٠: مقدمه ، ص ٣) چنان که گويد: نعليــن و رداي تــو دام ديوســت نزديــک مــن آن نعــل يــا ردا نيســت (ناصرخسرو: ٣٨/٥١) 57 او براي منبري که جايگاه پيامبران و پارســايان اســت اما دجالان بر آن نشسته اند و به ستايش ديوان عباسي و سلجوقي پرداخته اند، بر مي آشوبد و مي گويد: بــر منبــر حــق شــده ســت دجــال خامــش بنشــين تــو زيــر منبــر آنــک او بــه مــراد عــام نــادان بــر رفـــت بــه منـبــر پيـمبـــر (همان ، ٤٠/٤٣ و ٤٢) حکيم ناصر خســرو اهل چون و چراســت و با کســاني که به تقليد صرف روي آورده اند، مي تازد: ديــن تــو بــه تقليــد پذيرفتــه اي ديــن بــه تقليــد بــود سرســري (همان ، ١٥/٢٦) او از تشــکيلات ســود جويانه و رياکارانه ي ســلاطين و امــراي وقت و از وضع نابســامان اجتماعي زمانه اش به خشــم مي آيد و جوشــش درونــش را اين گونه بيان مي دارد: نيســت ســوي مــن ســر قيصــر خطيــر گــر ز زر بــر ســر مــرو را افســر اســت چــون همــي قيصــر ز زر افســر کنــد نيســت او قيصــر کــه خر يا اســتر اســت (همان ، ٣٥/١٦ و ٣٦) شــايد بهتر باشــد، ناصر خســرو را قبل از اين که شــاعر بناميم ، مجاهدي حقيقي بخوانيم زيرا شعر در زبان او به منزله ي شمشير براني بر ضد ستمکاران ، متجاوزان حق مردم ، به خصوص غاصبان خلافت و تمام عوامل ظلم و جور است .