خلاصة:
در حال حاضر ساختار و سازمان علم در کشور بیش از هر زمان دیگر با تداوم چالش مهم دو رویکرد عمده علم بومی و علم جهانی روبرو است. طرح و بررسی کلامی این موضوع به گذشتههای بسیار دور از جمله در کار مولفان اخوانالصفا در قرن پنجم هجری در جهان اسلام و با شرح مبسوط جفرافیای دانش در مقدمه کتاب رسائل آنها مربوط میشود. بنا به دلایل مختلف این موضوع طی قرنها هیچگاه در کانون بررسیهای فلسفی و کلامی مورد توجه نبوده است. تحقیق پیرامون جوانب مختلف علم در ایران از منظر معرفتشناختی و جامعهشناختی تقریباً به سالهای قبل از انقلاب باز میگردد. طی دهههای اخیر عوامل متعددی سبب تقویت تمایل به تأسیس و توسعه علم بومی و تشدید چالشهای آن در استفاده از علم جهانی را موجب شده است. عدم توسعه پایدار علم در کشور، بحران در نظام کارایی آن، عدم کفایت سیاستورزی علم نوین در کاهش معظلات ملی، تردید در قبال تمربخشی نظریههای علمی مدرن در قبال ساختار پیچیده اجتماعی و فرهنگی کشور و نیز آمیختگی مقاومت فرهنگی همراه با خردهفرهنگهای متعارض با بنیادهای دانش نوین، زمینه رویش و پذیرش انگارههای علم بومی یا بومیشدن علم را موجب شده است. در حالی که ویژگی شناخته شده علم چه در دنیای باستان و چه در ازمنه جدید همانا فرامکانی و فرازمانی ماهیت علم است و یا به عبارت دیگر گفته میشود ساحت علم در ادراک و تفسیر آن از یک مقیاس جهانی پیروی میکند. در این رویکرد علوم عاری از هر نوع تعین مکانی قابلیت تولید، پذیرش، انتشار و کاربرد را در جغرافیای جهان پیدا میکنند. موضوعی که در این مقاله بدان پرداخته میشود بررسی به شیوهای تحلیلی و نقادانه از جنبهها و جهتهای هر یک از رویکردهای فوق در یک فرایند معرفتشناسانه است. به عبارت دیگر هدف از تولید این نوشتار نقد و بررسی جنبههای متعارض این دو وجه از علم و تدقیق راهبردهایی ممکن جهت برساخت نوین از معرفتشناسی بومی در تعاطی و تعامل با ساحت علم جهانی است.
Currently the structure and organization of science in the country, more than anytime is facing the important challenge of the two main approaches of universal and indigenous sciences. The examination and verbal introduction of this subject matter goes back to ancient past including in the works of Ikhwan Al-Safa; (also known as The Brethren of Sincerity)in the 5th century AH in Islam and by extensive explanation about the geography of knowledge in the introduction of their epistle. For various reasons, this subject was not the focus of attention in vocal and philosophical studies for centuries. Research about different aspects of science in Iran from the viewpoint of sociological and epistemological analysis go back to years before the Islamic Revolution. In recent decades, different factors have led to increasing tendency towards establishing and developing local science; it has also enhanced the challenges of it use in global science. The lack of sustainable development in the country, chaos in its system performance, deficiency of modern science’s policy making in decreasing national dilemma, skepticism about the effectiveness of modern science theories with regard to complicated social and cultural structure of the country, as well as a combination of cultural resistance alongside sub-cultures that contrast with modern science foundations, have led to the evolvement and acceptance of domestic science ideas or in other words the domestication of science. This is despite the fact that the common-known characteristic of science, whether in the ancient world or modern times, has been its ultra-time and ultra-location nature; or in other words it is said that the science space follows a universal scale in its perception and analysis. In this approach, science is free of specifying any production capability location, acceptance, distribution and application in the universal geography. The subject of this article, is an analytic and critical study of aspects and directions of each of the mentioned approaches in an epistemological process. In other words, the aim of this study is to analyze and examine the contrasting aspects of these two sides of science as well as scrutinizing possible strategies in building of indigenous epistemology in interaction with universal science space.
ملخص الجهاز:
عدم توسعه پايدار علم در کشور، بحران در نظام کارايي آن ، عدم کفايت سياست ورزي علم نوين در کاهش معظلات ملي، ترديد در قبال تمربخشي نظريه هاي علمي مدرن در قبال ساختار پيچيده اجتماعي و فرهنگي کشور و نيز آميختگي مقاومت فرهنگي همراه با خرده فرهنگ هاي متعارض با بنيادهاي دانش نوين ، زمينه رويش و پذيرش انگاره هاي علم بومي يا بوميشدن علم را موجب شده است .
از اين منظر انسان به حکم انديشه ورزي و برخورداري از ابزارهاي عقلانيت ذاتي و عرضي يا ابزاري در صدد شناخت امور و بهره گيري از آن براي تغيير جهان پيراموني و يا بهره وري از آن است (شلر به نقل از علي زاده و همکاران ١٣٨٣؛ توکل ، ١٣٨٩؛ داوري، ١٣٨٦؛ مولکي، ١٣٧٦) و يا معرفت شناسان اجتماعي و نيز جامعه شناسان معرفت هم چون ماکس شلر، کارل مانهايم و ماکس وبر به همزايي متقابل ذهن و عين در فرايند توليد نظريه علمي و يا برآيند متقابل انواع توليدات دانش انساني تاکيد دارند.
فقدان پويايي در نظريه ها علمي نيز ممکن است برآمدي از نوع سازمان ذهني و عيني معرفت و اصحاب معرفت در کشور و بر اساس فضاي اجتماعي-فرهنگي عقب مانده دروني و يا غلبه پاراديم هاي معرفتي بيروني در ارتباط نزديک با انگاره هاي باورمندي به صلابت و صحت توليد علم در برون از مرزها شکل گرفته باشد.