خلاصة:
نابرابری، روابط قدرت، سرمایه و ساختار جنسیتی، مسائل و موانع مهمی در مقابل شرکت زنان در ورزش ایجاد کردهاند. این مسائل در دهههای اخیر به توجه بیشتر به نظریههای برابری جنسیتی و مطالعات جنسیت در موضوع ورزش و زنان منجر شده است. نظریههایی که علاوه بر تفاوتهای گسترده، وجوه مشترکی درباره برخی راهحلهای ارائهشده نیز دارند. تفاوت مبنای نظری این رویکردها با پیچیدگیهای ناشی از شرایط عینی زنان منجر به برخی چالشها شده است. بهویژه در کشورهایی همچون ایران که کاربست برخی از این راهبردها در مواجهه با درهمتنیدگی موانع ساختاری، با چالش روبرو بوده است. این پژوهش، تحلیلی انتقادی از مهمترین نظریههای برابری جنسیتی درباره ورزش و چالشهای آنها است و به صورت کیفی و با روش اسنادی انجام شده است. تحلیل این نظریهها نشان میدهد برای حذف موانع پیش روی ورزش زنان و دستیابی به وضعیت برابر، شناخت دقیق مبانی نظری راهبردها و بستر اجتماعی موردنظر به یک اندازه ضروری است. در این صورت میتوان انتظار داشت، سیاستگذاریها با توجه به شرایط عینی جامعه طراحی شود و از اجرای راهبردهای متناقض و بازتولیدکننده نابرابری و تبعیض جنسیتی پیشگیری شود.
Inequality, power relations, capital and gender structures are some of the important impediments women’s sports face. As a result, this latter has in recent decades attracted the attention of interdisciplinary studies and feminist theories, which despite their numerous differences, suggest similar solutions. The gap between theoretical foundations of these approaches and complexities of women’s objective conditions has caused important challenges especially in countries such as Iran, where the application of suggested strategies has been challenged by structural impediments. Employing qualitative methods and document research, this paper offers a critical analysis of some of the most important theories of gender equality on sports and the challenges ahead. The analysis shows that in order to overcome impediments and reach equality, a meticulous knowledge is needed not only of theoretical foundations of suggested strategies but also of the respective social context. Only with such knowledge could one expect policies to correspond to objective social conditions and avoid implementing contradictory strategies that reinforce inequality and gender discrimination.
ملخص الجهاز:
به واقع از منظر اين مطالعات ، تبعيض جنسيتي در ورزش يک مسأله اجتماعي است که مستلزم اجراي راهبردهاي عملي مشخص براي رفع تبعيض ها و نابرابريها و همچنين مذاکره در مورد موضوعات فرهنگي-ورزشي است که فراتر از حوزه سياست گذاري عمومي قرار دارد و وارد حوزه هاي اجتماعي و سياسي نيز ميشود.
از آنجا که ورود ورزش به عرصه عمومي چه براي زنان و چه مردان با ورود به مدارس و آموزش آن آغاز شده است 1 Women’s Sports Foundation 2 Billie Jean King (بورديو، ١٣٨١؛ هارگريوز، ١٩٩٤) استدلال درباره مشارکت زنان در ورزش بدون اشاره به ساختار نابرابر و جنسيتي سنتي آن ، ارزش هاي مسلط را طبيعي جلوه ميدهد.
به عنوان مثال اينکه آيا زنان ميتوانند با شرکت در نهادي فرهنگي-اجتماعي همانند ورزش که تحت سلطه مردان است ، توانمند شوند؟ آيا تاکيد بر ارزش هايي مانند رقابت و پرخاشگري که مردانه ارزيابي ميشوند، موجب از بين رفتن ارزش هاي زنانه فرض شده اي نظير تعاون ، همکاري و دوستي ميشود؟ پرسش ها و چالش هايي درباره تجربه جنسيت در ورزش از مهمترين و محوريترين مسائل فمينيسم ورزشي راديکال است .
هارگريوز از فمينيسم ورزشي راديکال به دليل عدم توجه به منافع مشترک زنان و مردان انتقاد ميکند و توضيح مي دهد: اگرچه تغيير روابط جنسيتي ممکن است الگوي جهاني سلطه مردان را در ورزش تغيير دهد، با وجود اين ، باور به تفکيک و جدايي ميان زنان و مردان اين انديشه را دنبال ميکند که فقط زنان هستند که ميتوانند به نفع خود گام بردارند، در نتيجه قادر به ديدن محدوديت هاي زنان در ايجاد تغييرات براي زدودن روابط نابرابر و جنسيتي نيست (هارگريوز، .