ملخص الجهاز:
"ماگرودر پس از این که شرح میدهد،چگونه آزمایشهایش او را به طور ناخاسته قادر ساختند،به گذشتههای دور سفر کند، ورودش را به زمان گذشته بازگو میکند...
صدایم آنقدر اثر داشت که جانور ترسید،و شلاپ شلوپ کنان،در حالیکه گردنش را برای اعلام خطر به این طرف و آن طرف میجنباند،از آنجا دور شد.
شما نمیتوانید تصور کنید،چهقدر سخت است آدم نداند،در چه زمانی زندگی میکند!من در این مورد خیلی نگران بودم،اما با دیدن این جانور،توانستم زمان را به خوبی برآورد کنم.
معلوم بود که سورپودها،خیلی بیشتر از آنچه در درسهای تخصصی دانشگاهی خوانده بودم،دوام آوردهاند،یا شاید دیرینه شناسان سال 2162 در این مورد دچار اشتباه شده باشند.
وقتی کمی حالم جا آمد، نیش پشهها و آفتابزدگی مرا قانع کرد که شاید برای بقا یک پستاندار نازک نازنجی،رنگپریده،و بدون پشم،لباس هم مثل غذا لازم باشد.
در حالتی شبیه به یک خواب سکرآور مغناطیسی، چیزهای بی اهمیتی به ذهنم میرسید:«اما،دندانهایت باید قهوهای تیره باشند!»بارها در موزهء جهانی تاریخ طبیعی،جمجمهء تیرانوسوروس را دیده بودم.
هیچگاه فکر نکرده بودم که رنگ سیاه را جانشینی کانیها به وجود آورده، و دندانهای جانور زنده باید سفید باشند؛همان طور که هستند!
وقتی یک تیرانوسوروس به شما حمله میکند،کافی است فقط خودتان را کنار بکشید و بگذارید کوه گوشت به مسیرش ادامه دهد.
اما از آن روز به بعد،تهاجم آنها نسبت به نیش مگسها برایم کمتر خطر داشته است.
زمان و توان زیادی برایم باقی نمانده که این سنگ نوشتهها را به پایان برسانم و آنها را جایی دفن کنم که شانسی هر چند ناچیز،برای باقی ماندن و پیدا شدنشان در آینده وجود داشته باشد."