از زمره مقاطع حساس و درخشان تاریخی که از قضا بطور خاص با تاریخ فلسفه پیوند مستقیم دارد، قرن پنجم پیش از میلاد با محوریت و میدانداری دو تمدن اصلی ایران و یونان است. البته اگاهی ما از این دوره شوربختانه یکسویه است و عمدتا متکی بر نوشتهها، منابع و گزارشهای مورخان یونانی است و از این سو، یعنی جهان ایرانی و بطور خاص سرزمین پارس، هیچگونه مدرکی در اختیار ما نیست و اگر هست، برای عرصه تاریخنگاری و مستندسازی کارایی چندانی ندارد.
قرن پنجم را عصر طلایی و شکوفایی فرهنگ و تمدن یونانی نامیدهاند و البته که در این تعبیر و توصیف حقیقتی نهفته است: در ان دوره، بجز شماری از فیلسوفان، مجموعهیی از هنرمندان، شاعران، دانشمندان، نویسندگان و سیاستمداران مهم و تاثیرگذار ظهور کردند که اثار قلمی و معنوی انان امروز نیز با گذشت بیش از 25 قرن، همچنان در مرکز توجه هر پژوهش علمی و تاریخی و فرهنگی است.
هرچند از فیلسوفان ان دوره موسوم به پیشاسقراطیان بلحاظ اثار مکتوب، بغیر از پاره نوشتهها، کتاب و دفتر و رساله منظم و کاملی در اختیار نداریم، اما همین مقدار اندک و پراکنده هم برای تاریخ فلسفه و خود فلسفه، منبعی سرشار از تفکر و تاملات عمیق نظری است و دور نیست که هر یک از انان بعنوان اموزگار فلسفه برای ادوار بعدی خوانده شوند. درباره نقش و سهم سایر دانشمندان و هنرمندان بسیار گفتهاند و نوشتهاند و امروزه در نوشتههای مختصر و مفصل نویسندگان غربی، بعنوان نیای پرافتخار فرهنگ، از انان همچون پشتوانه درازدامن تاریخی یاد میشود. نقد و ارزیابی اثار علمی و فرهنگی ان دوره با عنوان تمدن یونانی از جهات مختلفی قابل تامل است که به برخی از ان جهات در قالب ملاحظه مقدماتی اشاره میشود:
1. در عنوان «سرزمین یونان» و «فرهنگ یونانی» قدری مسامحه و اغماض وجود دارد. چنانکه میدانیم، سرزمینی که امروزه با نام کشور یونان شناخته میشود، در قدیم مشتمل بر مجموعهیی از جزایر و مناطق مستقل و نیمهمستقلا بوده است که عمدتا در سواحل مدیترانه و ترکیه امروزی اسیای صغیر بصورت کولونیها و مستعمرهنشینها پراکنده شده و بهاعتبار مهاجرت ساکنان یونان مرکزی اتیکا به مناطق یونانینشین ان دوره، شهرت یافتند. شاید عامل زبانی نیز بیتاثیر نبوده است، بطوریکه زبانهای محلی جزایر و مناطق پراکنده ان عصر، پس از مدتی به زبان و البته فرهنگ عمومی یونان قدیم خو گرفتند. گذشته از این، نزاع و مناقشات سیاسی و نظامی میان ان مناطق، همواره در طول قرن پنجم بر قرار بوده است که مشهورترین نمونه ان، نزاع و رقابت مستمر میان اتن و اسپارت، بعنوان سمبل تقابل دو فرهنگ و نظام سیاسی عصر باستان تلقی شده است. بدین ترتیب، چیزی بنام «دولت واحد» و حتی «وحدت سیاسی» تحت عنوان «امپراتوری یونان»، عاری از واقعیت است و این سرزمینهای پراکنده، رقیب و حتی دشمن یکدیگر، تنها در نقاطی خاص برای حفظ منافع و در مقابل دشمن مشترک به یکدیگر نزدیک میشدهاند و لذا اطلاق مفهومی واحد و یکدست بر این قطعات متکثر و عمدتا ناسازگار، خالی از مسامحه نیست.
2. در مورد فیلسوفان و مکاتب و نحلههای فلسفی نیز همین ملاحظه جاری است. بغیر از کسانی چون سقراط و افلاطون، اغلب یا تمامی چهرههای شاخص فلسفی پیش و پس از سقراط، عمدتا به خارج از قلمرو یونان مرکزی تعلق داشتند و در اتن، بعنوان مهاجر و احیانا شهروند درجه دوم محسوب میشدند. مشهود است که ارسطو بعنوان بیگانه و مهاجر، برای تاسیس مدرسه خود به خارج از شهر اتن کوچ کرد و در طول فعالیت علمی خود، همواره تحت نظر حاکمیت و رقبای خود قرار داشت. این موضوع در مورد نویسندگان و دانشمندان و هنرمندان نیز صادق است و کمتر چهرهیی در این عرصهها را میشناسیم که از سرزمین اصلی و مرکزی یونان ان عصر، بر امده باشد.
نظیر این موقعیت در دنیای قدیم را میتوان شهر اسکندریه در شمال افریقا نام برد. پس از افول و زوال قدرت سیاسی و فرهنگی اتن، جمعیت زیادی از دانشمندان راه اسکندریه را در پیش گرفتند و در انجا مدارس و حلقههای علمی، یکی پس از دیگری شکل گرفتند. چنانکه روشن است اطلاق عنوانی مانند «تمدن اسکندریه» نیز خالی از اشکال نیست. بهر روی، فارغ از ملیت و تعلق افراد به اب و خاک و سرزمین مادری، سخن ما در تحلیل و سنجش اصطلاح «تمدن یونانی» با تمرکز بر قابلیت و استعدادهای ذاتی و جبلی انست که در قیاس با تمدنهای دیگری، نظیر هند، چین، مصر و ایران، نیاز به بازخوانی دارد. برای نمونه، موقعیت و شرایط امپراتوری پارس در همان عصر و برخورداری ان از وحدت سیاسی و فرهنگی، دستکم در بازه زمانی دویست سال حاکمیت هخامنشیان، برای چنین مقصدی میتواند مدد رساند.
ملاحظات دیگر در این زمینه را به یادداشت بعدی وامیگذاریم.
ملخص الجهاز:
قرن پنجم را عصر طلايي و شكوفايي فرهنگ و تمدن يوناني ناميدهاند و البته كه در اين تعبير و توصيف حقيقتي نهفته است: در آن دوره، بجز شماري از فيلسوفان، مجموعهيي از هنرمندان، شاعران، دانشمندان، نويسندگان و سياستمداران مهم و تأثيرگذار ظهور كردند كه آثار قلمي و معنوي آنان امروز نيز با گذشت بيش از 25 قرن، همچنان در مركز توجّه هر پژوهش علمي و تاريخي و فرهنگي است.
هرچند از فيلسوفان آن دوره ـ موسوم به پيشاسقراطيان ـ بلحاظ آثار مكتوب، بغير از پاره نوشتهها، كتاب و دفتر و رساله منظّم و كاملي در اختيار نداريم، اما همين مقدار اندك و پراكنده هم براي تاريخ فلسفه و خود فلسفه، منبعي سرشار از تفكّر و تأمّلات عميق نظري است و دور نيست كه هر يك از آنان بعنوان آموزگار فلسفه براي ادوار بعدي خوانده شوند.