خلاصة:
از آنجا که در بحث تمدنها، ایدهی گفتگو و فرضیهی برخورد تمدنها در
دنیا بسیار مطرح شدهاند، بجاست که جهت فهم جایگاه صحیح این دو
رأی و نقد هر یک به نکاتی منطقی و روششناختی دربارهی آنها توجه
نمود. به خصوص برای نقد دقیق فرضیهی برخورد تمدنها و تلاش
برای ابطال علمی آن باید جایگاه درست آن را شناخت وگرنه نقدها
بیاثر و شعاری خواهند بود، چنانکه تاکنون کثیری از نقدها چنین
بودهاند و مقام توصیف و تبیین را با مقام توصیه و تکلیف خلط
نمودهاند. این مقاله بر آن است که نشان دهد بر فرض عدم ابطال
فرضیهی برخورد تمدنها باز هم ایدهی گفتگوی تمدنها، که ورای هر
فرضیهی علمی از ارزشهای والای اخلاقی سرچشمه میگیرد، میتواند
الگویی مفید و سازنده باشد.
در این مقاله، نویسنده با تفکیک رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی)
در پاسخ به مسألهی تمدنها و رویکرد توصیهای - ارزشی (اخلاقی) در
پاسخ به آن، بر آن است که رویکرد فرضیهی «برخورد تمدنها» توصیفی
- تبیینی (علمی) است و رویکرد ایدهی «گفتگوی تمدنها» توصیهای -
ارزشی (اخلاقی) است و این دو، به دلیل تفاوت رویکردها، لزوما با
یکدیگر در تعارض نیستند و منفصلهی حقیقیه پنداشتن عبارتی که یک
طرف آن فرضیهی برخورد و طرف دیگر آن ایدهی گفتگو باشد، مغالطه
است.
نویسنده ضمن اینکه مخاطب را به این نکته توجه میدهد که در این
بحث منطقی و روش شناختی درصدد داوری و ارزیابی فرضیه یا
ایدهای نیستیم، تأکید میکند که هر سخن علمی لزوما درست نیست و
هر سخن درستی نیز لزوما علمی نیست و دایرهی درست و نادرست
بزرگتر از علمی و غیرعلمی است.
نویسنده، در ادامه، به بررسی تطبیقی فرضیهی علمی «برخورد
تمدنها» و ایدهی اخلاقی «گفتگوی تمدنها» پرداخته و پس از بررسی
مواضع خلاف و وفاق، در بخش نتیجهگیری، این نکته را مطرح میکند
که فرضیهی برخورد و ایدهی گفتگو نه تنها، لزوما، با هم ناسازگار
نیستند، بلکه حتی میتوان میان آنها نوعی نزدیکی و مکملیت تصویر
نمود، به نحوی که فرضیهی «برخورد تمدنها»، در صورت عدم ابطال به
روش علمی، واقعیت را آنچنان که هست (یا ممکن است در آینده باشد)
نشان داده و امکان کنترل آن را به دست دهد، و ایدهی «گفتگوی تمدنها»
واقعیت را به صورتی که مطلوب است (آنچنان که باید باشد) تغییر داده
و مانع از حوادث تلخ و ناگوار، برای جوامع بشری، در آینده، شود.
ملخص الجهاز:
"نویسنده، در ادامه، به بررسی تطبیقی فرضیهی علمی «برخورد تمدنها» و ایدهی اخلاقی «گفتگوی تمدنها» پرداخته و پس از بررسی مواضع خلاف و وفاق، در بخش نتیجهگیری، این نکته را مطرح میکند که فرضیهی برخورد و ایدهی گفتگو نه تنها، لزوما، با هم ناسازگار نیستند، بلکه حتی میتوان میان آنها نوعی نزدیکی و مکملیت تصویر نمود، به نحوی که فرضیهی «برخورد تمدنها»، در صورت عدم ابطال به روش علمی، واقعیت را آنچنان که هست (یا ممکن است در آینده باشد) نشان داده و امکان کنترل آن را به دست دهد، و ایدهی «گفتگوی تمدنها» واقعیت را به صورتی که مطلوب است (آنچنان که باید باشد) تغییر داده و مانع از حوادث تلخ و ناگوار، برای جوامع بشری، در آینده، شود.
سخن فوق بدین معنی نیست که الا ولابد باید رویکرد توصیفی و علمی نسبت به مسائل داشت، و یا بدین معنی که رویکرد توصیفی درست یا خوب است و دیگر رویکردها از جمله رویکرد توصیهای - اخلاقی نادرست و غیرمفید است (1) ، بلکه منظور این است که دو رویکرد نباید با هم خلط شوند، زیرا هم در مقام فهم و هم در مقام نقد و ارزیابی، هر رویکرد، ویژگیهای خاص خود را دارد و عدم توجه به این تفاوتها و آن ویژگیها منجر به سوء تفاهمهای بسیاری میشود، تا آنجا که ممکن است دو رأی، مخالف یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها نباشد، و بالعکس ممکن است دو رأی، موافق یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها باشد."