خلاصة:
بحث مسیح شناسی از مباحث بسیار مهم در مسیحیت است که همواره مورد توجه پژوهشگران حوزه ادیان قرار گرفته است. در دوره اولیه مسیحیت، این بحث محل مناقشه الهی دانان مسیحی بود و به همین دلیل این دین، فرایند بررسی ماهیت عیسی مسیح(ع) را در شوراهایی مانند شورای نیقیه مطرح و ماهیت الوهی عیسی مسیح(ع) را تثبیت کرده است و این نظریه الوهیت عیسی(ع) تاکنون به عنوان یک اصل کلی مورد قبول مسیحیان است؛ ازاین رو همواره منتقدانی از درون مسیحیت و خارج آن نسبت به این طرز تلقی نقد داشته و آن را مورد ارزیابی قرار داده اند. در این میان، علامه بلاغی نیز ازجمله منتقدانی است که با رویکرد کلامی انتقادی خود، عیسی مسیح را به عنوان اقنومی از اقانیم سه گانه تثلیث مورد بررسی و نقد قرار داده است. این نوشتار با روش تبیینی تحلیلی به بررسی آرای کلامی علامه بلاغی در این زمینه پرداخته و نشان داده است که چگونه علامه بلاغی ماهیت الوهی عیسی مسیح(ع) و پسر خدا بودن وی را به چالش کشیده و براساس استدلال های عقلی و همچنین براساس شواهد کتاب مقدس اثبات کرده است که این گزاره ها در بحث مسیح شناسی قابل دفاع نیستند و اساسا مردودند.
The discussion of Christology is one of the most important topics in Christianity, which has always attracted the attention of researchers of religions. Therefore, it has put forward the process of examining the nature of Jesus Christ in councils such as the Council of Nicaea and established the Divine nature of Jesus Christ. The theory of the divinity of Jesus Christ has been accepted by Christians as a general principle until today; therefore, Christian and non-Christian critics have criticized and evaluated this idea. Allameh Balaghi is one of the critics who has examined and criticized Jesus Christ as one of the three hypostasis of the Trinity, taking a theological-critical approach. This article investigates the theological opinions of Allameh Balaghi in this field, using an explanatory-analytical method, and shows how he challenges the Divine nature of Jesus Christ and also him being the son of God. It also proves, using rational arguments and evidences from the Bible, that these propositions cannot be defended in the discussion of Christology and are unacceptable.
ملخص الجهاز:
نزد برادران من رفته، به ايشان بگو كه نزد پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما ميروم» (همان 20: 17)؛ پس اين دو عبارت انجيل يوحنا تعارض دارند؛ ثالثاً فقرة توما صحيح نيست؛ زيرا خود انجيل يوحنا و مابقي اناجيل تصريح دارند که «الله» خداي مسيح است (مرقس 12: 29) و عيسي (علیه السلام) او را نيايش کرده و مورد خطاب قرار داده است (متي 27: 46)؛ همچنين علامه بلاغي براي اين مطلب مؤيدي ذکر ميکند: آنچه بين مسيحيان مسلم است، آن است که انجيل يوحنا مطالبي دارد که اناجيل ديگر آن را تکذيب ميکنند.
ک: مکگراث، 1393، ج 1، ص 249)، اعتقاد آنان مبني بر الوهيت عيسي (علیه السلام) را انکار ميکند به نظر میرسد، شيوة تحليل علامه بلاغي در تبيين و نقد و بررسي اعتقادات مسيحيان داراي دو امتياز مهم است: اول آنکه علامه به تکتک فقرات کتاب مقدس اشراف دارد و توانسته است با تفسير آيهبهآيه، فقرات را تبيين و تحليل کند و ازآنجاکه اين شيوه نزد مسيحيان نيز پذيرفته شده و قابلقبول است، علامه بلاغي توانسته است با استفاده از روش خود مسيحيان، آنان را بهچالش بکشد و بهعبارتديگر با زبان مشترک با آنان سخن بگويد.
حال با توجه به مقدمات مطرحشده، روشن ميشود که علامه بلاغي در نقد الوهيت عيسي (علیه السلام)، اولاً سعي داشته است تا با زبان مشترک، مسائل و اصول اعتقادي مسيحيان را تبيين کند؛ چراکه ايشان بهوسيلة روش خود مسيحيان، که همان استناد به کتاب مقدس و دلایل عقلي است، آنان را بهچالش کشيده است.