خلاصة:
حکایت سلامان و ابسال داستانی رمزآلود است که ریشهای یونانی داردو در چهارده روایت سروده وتحریر شده است. اندیشمندانی، همچون: ابن سینا، فخر رازی، خواجه نصیر طوسی، جامی و... به آن پرداخته و هریک به تحلیل برخی از رمزهای آن اشاره داشتهاند. ما در این مقاله قصه را در روایت جامی مورد بررسی قرار میدهیم در روایت جامی قصه اینگونه آغاز میشود: سلامان فرزند اومانوس پادشاه روم بود که بر کشورهای یونان و مصر فرمانروایی داشته، زنی هیجده ساله و زیبا بنام «ابسال» دایگی او را بعهده گرفت تا اینکه سلامان به سن بلوغ رسید و نخست دایهاشبر او عاشق شد و با نقشه و سیاست سلامان را نیز عاشق خود کرد؛ چون پادشاه (پدر سلامان) با ازدواج آنان مخالف است و عشق آن دو به هم قوی، بنا را بر فرار میگذارند و به غربت میافتند و سختیها میبینند، پدرش که جامی گیتی نما داشته اوضاع را میبیند و مقداری غذا و لوازم اولیه را به آنها میفرستد، اما چندی بعد خشمگین میشود، کمکهای خود را قطع میکند تا سلامان جهت پوزش به نزدش برود؛ نصیحتهای پدر سلامان بر او موثر نمیافتد به عشقش پایبند میماند و به آتش میزنند ابسال میمیرد و سلامان به کمک نیروی ماورای حکیم پدرش زنده میماند حکیم یونانی فیلقوس به مداوای او میپردازد و به دوستی سیاره زهره او را علاج میکند تا عشق ابسال از یاد ببرد. و در نهایت سلامان آمادگی به تخت نشستن را پیدا میکند؛ این مقاله ضمن بازشناسی منشا داستان، به تحلیل منظومه از منظر زیباشناسی ادبی و محتوا و همین طور به رمز گشایی این قصه میپردازد.
ملخص الجهاز:
بحث اصلی و تحلیل جامی مثنوی پر ارج سلامان و ابسال خود را همچون سایر مثنویهای خویش، با نام و یاد خدا آغاز میکند، این مثنوی شامل اشارات اخلاقی و عرفانی پندآمیز است که به شیوه قصه در قصه همراه با تمثیلات و حکایات به صورت مختصر بیان شده است چنانچه جامی خود نیز از تفسیرش خرسند نبوده که در پایان این مثنوی میگوید: با تو گفتم مجمل این اسرار را, , مختصر آوردم این گفتـــار را گر مفصل بایدت فکری بکـن, , تا به تفصیل آید اسرار کهــن (جامی، سلامان و ابسال، شرح روشن، 189، 119) البته این نکته که جامی بر مجمل گویی خود اذعان دارد، صرفا نمیتواند دلیلی باشد بر ناخرسندی وی از تفسیری که در مورد رمز داستان بیان داشته است؛ بلکه به نظر میرسد رمز و راز قصه به اندازهای در نظر او روشن و بدیهی بوده که نیازی به شرح و تفسیر بیشتر نمیدیده است؛ از طرفی او کلیدی به دست خواننده میدهد و او را به تأمل در اسرار فرا میخواند تا خود ظاهر نگری را رها نموده، به عمق و معنی و عبارتی به آن سوی الفاظ ظاهری نظر کند و پرندهی فکر و خیال خود را برای کشف رموز به کار گیرد و به قولی دیگر« این تمثیل به خودی خود و بدون هیچ گونه تفسیری روشن و واضح است» (ادوار براون، 1357: 772).