خلاصة:
سیاست هستهای یکی از موضوعات سیاست خارجی دولتهای ایران بعد از پیروزی انقلاب بوده است. این امر از دولت هاشمی رفسنجانی آغاز شده است و در حال حاضر تا دولت رئیسی ادامه یافته است. از آنجائیکه سیاست هستهای دولت احمدینژاد و دولت حسن روحانی بیشتر از سیاستهای هستهای دولتهای ایران بعد از انقلاب دارای اهمیت بیشتری است، لذا در این پژوهش ضمن بررسی سیاست خارجی دولت احمدینژاد و روحانی، سیاست هستهای دولت احمدینژاد و دولت روحانی به صورت تطبیقی مورد بررسی قرار میگیرد. یافتههای پژوهش بیانگر آن هستند که رویکرد سیاسی هستهای دولت احمدینژاد با بهرهگیری از الگوی نظری واقعگرایی مبتنی بر دیپلماسی هستهای تهاجمی بوده که نتیجه آن صدور قطعنامه، اجماع جهانی و در نتیجه قرار گرفتن کشور در زیر بند هفتم منشور ملل متحد بوده است. در قبال سیاست هستهای تهاجمی دولت احمدی نژاد، سیاست هستهای تعاملگرا قرار دارد که دولت روحانی با بهرهگیری از گفتمان اعتدال، از آن به مثابه مکانیزمی برای پیشرفت کشور و کسب جایگاه کشور در معادلات بینالمللی و در نتیجه ابزاری برای تعامل با جهان قرار داده است. نتیجه چنین سیاستی عقد برنامه جامع اقدام مشترک، خارج شدن کشور از زیر بند هفتم منشور ملل متحد و رفع تحریمها به صورت نسبی بود
The purpose of the present study is to review justice-centered and moderate approaches in the nuclear policy of the Islamic Republic of Iran. Since the nuclear policy of Ahmadi Nezhad’s and Rowhani’s government had more significance than those of other governments in Iran from the victory of the Islamic revolution, the present research aims to deal with the comparative analysis of the nuclear policy of the two aforementioned cabinets. The research method is descriptive-analytic and the results indicate that Ahmadi Nezhad’s nuclear political approach based on the theoretical model of realism, relied on an aggressive nuclear diplomacy which led to the resolution and global consensus against Iran, and as result, Iran was put under chapter VII of the United Nations charter. Contrary to the aggressive nuclear policy of Ahmadi Nezhad’s government, there was Rowhani’s interactive nuclear policy which used a moderate discourse and attempted to apply it as a means of negotiation with the world and a mechanism to develop the country and improve its status in international equations. The result of such a policy was Joint Comprehensive Plan of Action (JCPA), excluding Iran from chapter VII of the United Nations charter, and the relative lifting of sanctions.
ملخص الجهاز:
روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بوده و یافتههای پژوهش بیانگر آن هستند که رویکرد سیاسی هستهای دولت احمدینژاد با بهرهگیری از الگوی نظری واقعگرایی مبتنی بر دیپلماسی هستهای تهاجمی بوده که نتیجه آن صدور قطعنامه، اجماع جهانی و در نتیجه قرار گرفتن کشور ایران در ذیل بند هفتم منشور ملل متحد بود.
رویکرد تقابل در سیاست هستهای دولت احمدینژاد موجب تقابل و خصومت شدید غرب با جمهوری اسلامی ایران گردید و این خصومت، فشارهای سیاسی و اقتصادی فراوانی را برای ایران، از سوی غرب به دنبال داشت.
علاوه بر فشارهای سیاسی و اقتصادی غرب بر ایران، رویکرد تقابل در سیاست هستهای دولت احمدینژاد، موجب صدور قطعنامه غرب، اعمال تحریمها شد و در نهایت کشور را در زیر بند هفتم ملل متحد قرار داد.
این گفتمان تحت عنوان اصولگرایی عدالتمحور و به تعبیر برخی «آرمانگرایی اصولمحور»، چارچوب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تحت تأثیر خود قرار داد (دهقانی فیروزآبادی، 1387: ص55).
بنابراین، گفتمان سیاست خارجی دولت احمدینژاد را میتوان به صورت مؤلفههای زیر نشان داد: الف) زیر سؤال بردن نظم بینالمللی موجود، با تأکید بر مدیریت جهانی جمهوری اسلامی ایران؛ ب) نگاه به شرق و جهان اسلام (Haji Yousefi, 2010: p.
با توجه به مطالبی که بیان شد، در این پژوهش درپی آن هستیم که اثبات کنیم نقض مصونیت بانک مرکزی و توقیف اموال آن، نوعی تروریسم اقتصادی تلقی میشود، چرا که اقتصاد کشور تابع بانک مرکزی را تحت تأثیر قرار میدهد و خطرات انسانی بسیاری را برای مردم آن کشور بهوجود میآورد.