خلاصة:
معرفت شناسی همواره یکی از مهمترین مباحث فلسفی به شمار رفته است. توجه فیلسوفان از آغاز تدوین فلسفه تاکنون به معرفت شناسی متفاوت بوده است، در این میان افلاطون یکی از برجسته ترین شخصیتهایی است که معرفت شناسی دغدغه اصلی و اساسی او بوده است. و اندیشه های بدیع و ژرفی را از طریق روش «دیالکتیک» پیرامون چیستی معرفت و ویژگیها و واقع نمایی آن ارائه نموده. اما با توجه به این که افلاطون مباحث گوناگونی را در معرفت شناسی مطرح نموده ابتدا باید عناصر و سازه های مختلف تفکر افلاطونی را در هر یک از مباحث فلسفی به دست آورد و سپس، با ترکیب آنها ساختمان فکری او را در آن خصوص نشان داد. براساس این روش، سازه های معرفت شناسی افلاطون به ترتیب عبارتند از:
1- ادراک حسی و نقد آن 2- عقیده و پندار 3- ریاضیات 4- شناخت ایده ها و نیز آثار آنها و بیان روابط آنها با یکدیگر و با اشیا محسوس 5- یادآوری 6- دیالکتیک. در این مقاله پیوند منطقی بین این مراحل در گذر از هر مرحله به مرحله بعدی آشکار گردیده است.
ملخص الجهاز:
"همچنین رجوع به متخصصان که سیره عقلائی بشر بوده و هست و سوفیستها و دیگر قائلان به نسبی بودن حقیقت نیز از این شیوه پیروی میکنند، چگونه قابل توجیه است؟ آیا میتوان پذیرفت که نظر یا پیشگویی یک فرد متخصص در مسألهای که در حوزه تخصص او قرار دارد با نظر یا پیشگویی یک فرد عادی در همان مسأله بطور یکسان از حقیقت برخوردارند؟!2- شمار کسانی که انسان را مقیاس همه چیز میدانند از شمار کسانی که این عقیده را ندارند بسیار کمتر است با این وصف چگونه «پروتاگوراس» مقیاس بودن انسان را بطور مطلق، حقیقت میانگارند و کتاب خود را نیز حقیقت مینامد؟!افلاطون پس از نقض اصل نسبی بودن حقیقت با پیش کشیدن «یادآوری» منحصر بودن معرفت در ادراک حسی را نیز نقض میکند و میگوید:انسان چیزهایی را میبیند و پس از این که ارتباط بینائی او با خارج قطع میگردد، آنچه را دیده است به یاد میآورد، با این که یادآوری بدون استفاده از حواس انجام میشود با این حال نمیتوان در معرفت بودن آن تردید نمود.
این ادراک تا آن هنگام که روح در قالب تن زندانی است از طریق یادآوری صورت میگیرد؛ یعنی بیادآوردن ایدهها و هستیهای راستین که پیش از این روح در جهانی متعالی آنها را مشاهده نموده است این سیر فکری تا شهود و ادراک برترین ایده یعنی ایده «خوب» ادامه مییابد و با شهود آن خرد و فکر آدمی در سیر نزولی آنچه را که هستی خود را از ایده «خوب» دارد مشاهده میکند و از مرتبهای به مرتبه دیگر بدون این که مرتبهای را در این میان از دست دهد نزول میکند تا به جزئیات و کثرتهای مادی بازگردد و این بار کثرتهای مادی از دید او نه حقیقت بلکه سایهها و اشباح حقایق راستین خواهند بود و چنین شخصی هیچ گاه پندار را با حقیقت و سایه را با اصل اشتباه نخواهد گرفت."