ملخص الجهاز:
"پس شعر کلامی باشد موزون و مقفی،تخیل و عدم تخیل و صدق و عدم صدق در حقیقت آن اعتبار نی،و لل?ه در شعر ما اعظم شانه و ما ارفع مکانه،و لیت شعر آیة فضیلة اجل من الشعر و ای سحر اجذل من هذه السحر؟ هیچ شاهد چو سخن موزون نیست سر خوبی ز خطش بیرون نیست کند از وزن ببر خلعت ناز کند از قافیه دامانش طراز پا بخلخال ردیف آراید بر جبین خال خیال افزاید رخ به تشبیه دهد جلوه چو ماه ببرد عقل صد افتاده ز راه مو به تجنیس ز هم بشکافد حالی از فرق دو گیسو بافد لب ز ترصیع،گهرریز کند جعد مشکین گهرآویز کند چشم از ایهام کند چشمکزن فتنه در انجمن وهم افکن بر سر چهره نهد زلف مجاز شود از پرده حقیقت پرداز (نورالدین عبد الرحمن جامی) محمد عوفی قبح و حسن شعر شبی در مجلس صاحب بن عباد جماعتی از افاضل انام حاضر بودند و هر یک از اسحاب ببان باران لطائف میباریدند و داد فضل میدادند،در اثناء محاورت ایشان در قبح و حسن شعر سخن رفت."