ملخص الجهاز:
"شواهد نشان میدهند که نقد نوین در عمل منجر به انبوهی تأویل شد که عمدتا در چارچوب خود مفهوم مییافتند شاید منتقدان معمولا در فرازها یا پانویسهایش مطالبشان به سایر تأویلها اشاره میکردند،ولی چندان نشانهای از گفتوگو یا بحث بین آنها دیده نمیشد،زیرا نکتهی مهم برای آنها خوانشی جدید از متن بود،خوانشی که قبلا مورد توجه قرار نگرفته،یا در حد کافی به آن پرداخته نشده بود.
این امر باعث شد همه به فکر بیفتند:اگر هدف از تأویل ادبی اساسا تصاحب و پیشبرد حرفه است،پس خود منتقدان واقعا به چه چیز اعتقاد دارند؟آیا نقد نوین در حکم مبنایی برای ایجاد خط تولیدی از تأویلهای فراوان بود و از این رو تبدیل به رهیافتی مکانیکی نشده بود؟رهیافتی که اساسا اهداف شغلی دانشگاهیان را تأمین میکرد؟2 یکی از منتقدانی که نقد نوین و حرفهایگرایی را به هم مرتبط دانست و به هردو حمله کرد،ریچارد لوین بود.
تودورف استدلال میکند که ساختگرایی بیش از هرنظریهی دیگری با فرمالیسم روسی پیوستگی دارد،چنان که طبق آن هراثر مجردی«صرفا به منزلهی تجلی یک ساختار تجریدی و کلی دیده میشود و این تنها یکی از مواردی است که میتوان در آن شناسایی کرد.
کولر بر شباهت بین نشانهشناسی در پیوند با مطالعهی ادبیات و زبانشناسی در پیوند با مطالعهی زبان تأکید میکند:هدف این است که نظریهی ادبی تکامل پیدا کند و همان نسبتی را با ادبیات داشته باشد که زبانشناسی با زبان دارد(ص 73).
به هرحال این که آیا تأویل ادبی ساختشکنانه به طور اخص و ریشهای خود را از تأویل به شکل نقد نوین جدا میکند،مسألهای است که در نظریهی انتقادی معاصر جای فراوانی برای بحث داشته است."