ملخص الجهاز:
"زیرا نوریس پیشاپیش شیوههای تفکر یا تقحیق را(منطق،خرد،جدل،«نقد در خودنگر خویشتن»، هریک به تنهایی)که دسترسی به امر واقعی را میسر میکنند و نیز نقادیهای خردمندانه را(ارتباط منطقی، ارجاع بیرونی،استناد)که تعابیر واقعیت«حقیقی»را تضمین میکنند،مسلم فرض میکند ولی این فرض مسلم فقط در مورد تعابیری با منطق آشنا،مذکر،غربی و تا حدود زیادی انگلیسی مطابقت دارد؛فرضی که شکلی امپریالیستی برای همه صادق فرض شده است.
رورتی میخواهد تصور دانش به مثابه بازنمایی صریح را کنار بگذارد،ولی اگر حقیقت به قول او صرفا آن چیزی است که«برایمان بهتر است بدان معتقد باشیم»،با این حال به معنای پایان بازنمایی نیست.
برای مثال، در گفتمان روایی واضح است که ژنت نظام روایی،در جستوجوی زمان از دست رفته پروست را به مثابه دخل و تصرف در مواد خام خاصی که از پیش موجود بودهاند درک میکند،همچون نظریهی متداول محاکات«برشها»ی روایت به مواد خامی بدل میشوند که میتوانست به گونهای دیگر«برش»بخورد و جهانی را شکل دهد که فراسوی خود نظام روایی قرار دارد.
روایت هنوز به عنوان چیزی دریافت میشود که دارای رابطهی بسیار دقیقی با مجموعهای از جهانیهای انتزاعیی است که قرار است تجسم یا بازتابشان باشد و این نکته در آثار لوکاچ کاملا هویداست.
چرا تصور میشود که در بازنمایی،قطعیت باید همیشه تزلزلناپذیر باشد؟آیا این تلویحا بدان معنا نیست که-همچون در همهی انحای الگوها و جهانیها-فرض میشود امر بزرگتر را میتوان بدون کم و کاستی به امری کوچکتر تقلیل داد؟همان طور که هایدگر و نیچه میپنداشتند شاید اعتقاد به حقیقت به مثابه ماهیتی قابل بازنمایی و همیشی پرخطر و در حکم گریز از چندگانگی لذتبخش جهان و ازدیاد غیرقابل تحملش باشد."