ملخص الجهاز:
"شووان در این مقاله میکوشد نتاقض ظاهریای را که مفهوم عشق،هم با خصلت مجرد و متعالی ساحت ربوبی دارد و هم با خصلت معنوی و فوق طبیعی عشق متاملانه،تبیین کند و نشان دهد که اساسا مساله،مساله انتخابی میان امر"ظاهر"و امر"باطن"است در ادامه وی لوازم انسانشناختی و کیهانشناختی این عشق را بیان میکند و میگوید:عشق به خداوند را باید به اموری معطوف کرد که رموز آن با حاملان آناند و به موجب همین واقعیت،چه بسا توان از امتداد امر باطن در امر ظاهر سخن گفت.
ممکن است بپرسند که معنای صفت مذکری که متون مقدس به خدا نسبت میدهند چیست و چگونه مرد انسان مذکر،میتواند همه عشق خود را،که بهطور طبیعی روی زن متمرکز است،معطوف شخص الهیای بکند که ظواهر نافی زنانگی است؟ پاسخ این است که دلیل صفت تذکیر خداوند در توحید سامی،این نیست که کمال الهی احتمالا میتواند نفی کمالهای زنانه باشد(که غیرقابل تصور است)،بلکه تنها در این است که خداوند کل است و نه جزء و تصویر این کلیت،دقیقا،در انسان مذکر انعکاس یافته و موید تقدم مرد نسبی است یا مفقود؛انگهی،فهم این نکته اهمیت دارد که مرد، به همان طریقی که خداوند کل است،"کلی"نیست؛ و همینطور فهم اینکه زن،به شیوهای مطلق، "جزئی"نیست؛چرا که هر جنسی،بهطور برابر،انسان و در حقیقت آن دیگری سهیم است.
ما موضع خود درباره اصطلاح جایگزینی- که به موجب آن،چیزی که باطن را متجلی میکند، اصولا بهرهمند از خصلت باطنی است-را با این سخن به پایان میرسانیم:هر چیزی در این جهان که لازمه عشق ما به خدا،یا لازمه اختیار"بعد باطنی" از جانب ماست،در آن واحد لازمه عشقی است که خداوند نسبت به ما میورزد،یا لازمه پیام امیدی از جانب ملکوتی که در درون ماست."