ملخص الجهاز:
"در تحلیل ما بر منشی باوفای او[هاوارد هاکس]در کتاب هنر فیلم، نظریهء ما این است که فیلم از شگردهای روایت کلاسیک استفاده میکند تا در بیننده احساس شتاب ایجاد کند.
در تحلیل مردی با دوربین فیلمبرداری[ژیگاورتف]،نظریهء ما این است که فیلم بیننده را آگاه میکند که حتی فیلمهای (به تصویر صفحه مراجعه شود) مستند نیز دنیایی را که نشان میدهند،دستکاری میکنند.
سازماندهی و نوشتن هر مقالهای بهطور کلی دارای ساختاریست: مقدمه:اطلاعات پس زمینهای یا مثالی روشن،که منتهی میشود به: بیان نظریه بدنه:دلایلی برای اثبات نظریه شواهد و مثالهایی که از نظریه حمایت میکنند پایانبندی،بیان دوبارهء نظریه و بحث دربارهء مفاهیم گستردهتر آن همهء تحلیلهای فصل یازدهم کتاب هنر فیلم این ساختار بنیادین را داراست.
آیا شروح مقالهتان خواننده را به سمت بحثتان هدایت میکند؟آیا پاراگراف پایانی مقاله نظریهتان را یادآوری میکند و آیا پایانبندی جذابی دارید؟ منابع منابع کتابخانهای بخش یادداشتها و پرسشهای انتهای هر فصل کتاب هنر فیلم راهنماییتان میکند به سمت کتابها و مقالاتی که میتواند دربارهء موضوع مورد بحث اطلاعات بیشتری به دست آورید.
در این میان تصاویر زیبا همواره به شکل هوشمندانهای وارد بخشهای مختلف میشود تا ما با واقعیت محض تعریف شده روبهرو نباشیم و مطمئنا هر جا که بیشتر از راوی و درونیات او میخوانیم،روانی روایت بیشتر به چشم میآید و باز نکتهای که از ذکر آن نمیتوان صرفنظر کرد،آنکه نقاش بودن لاشایی بر قلم او تأثیر بسزایی میگذارد و کلیت کار را میتوان به یک تابلوی نقاشی تشبیه کرد که برای مخاطب خود میخواهد فقط قصه بگوید."