ملخص الجهاز:
"پنج:جهان خندهدار است یا تونها یا برخورد خواهرها در قبال تونها؟ شش:خواهر بزرگتر در کنار تون نهتنها با او کلمهای حرف نمیزند بلکه حتی نمیخواهد نامش را بداند و صرفا آواز میخواند؛آوازی که دیگر خصلت رمانتیک ندارد بلکه در آن وضعیت که تون تا این حد نیازمند حرف زدن با اوست،کمی هم گروتسک و معناباخته به نظر میرسد.
او به های القا میکند که بسیار دوستش دارد و از اینکه مردم آنها را در خیابان به جای زن و شوهر تصور کنند لذت میبرد و البته این عشق غیرواقعی به برادر تنها حاصل بخش هیجانزدهء کودک اوست.
اینکه جهان تا چه حد در ذات خود برای خواهر کوچکتر غیرحقیقی و بازیوار است قابل تصور نیست و حتی نمیتوان انتهای این فکر را متصور شد،اما شاید همهء این تصورات نیز دربارهء لیان اشتباه باشد.
لیان اعتراض میکند و از های میپرسد چرا خودش سیگار میکشد و های درحالیکه به سیگار کشیدن آرام و لذتبخش خود ادامه میدهد میگوید خودش میتواند بکشد چون دارد باران میبارد!شاید دلیل همهء بازیهای خواهر کوچکتر هم تا این اندازه ضدمعناست:من بازی میکنم چون اکنون اوج تابستان است.
هرچند که در فیلم تران آن هونگ دستهای از همان محدود ارزشهای اندیشهء بودایی نیز شکسته میشود و انگار این نوعی نئوبودایی است که برای زیستن در جهان آینده ضروریست.
هفت:چه چیزی موجب میشود که در فیلم تران آن هونگ این اجبار بدل به مانع نشود؟ هشت:دروغها،فریبها،که واسطهای هستند برای نرمال کردن وضعیتها،تا لذت از امری اجباری به امری دلخواه بدل شود."