ملخص الجهاز:
"چهطور به گروه فرهاد آئیش وصل شدید؟ همان سالها آئیش نمایش تقصیر را آورده بود آلمان و در فرانکفورت اجرا داشت.
وقتی آمدیم ایران،چون هنوز ارتباطات ما با گروهها و مسئولان برقرار نشده بود،به فکر افتادیم با کارگردانی من و بازی آئیش دوباره روی (به تصویر صفحه مراجعه شود) آن کار کنیم و هرجایی که بشود حتی توی تریا و یا راهروی تئاتر شهر اجرایش کنیم.
الان با شکلی فعلی فکر نمیکنید بعضی از شخصیتها فرعیتر شدهاند و صحنهها و اتفاقها فدای این ایدهء دکوراسیون شما شده؟مثلا کشیش،یا خانم گیزیگیزا چهقدر در نمایشنامه پرداخت شدهاند و چه حجمی از آن در اجرا منعکسشده؟ شخصیت روانشناس هم که اصلا به کلی با صحنهاش حذف شده است.
اما دوچرخه از کنار دکور رد نمیشد!طراح نور هم میگفت که برای جلوی صحنه فقط یک نور دارد و من به ناصرنصیر گفتم این دایره را میبینی،پایت را از اینجا بگذاری آن طرف،نور نداری!یک نکتهء دیگر در مورد نقش پستچی این است که من مجبور شدم دو سهبار پستچی را اضافهتر روی صحنه بیاورم به خاطر تعویض دکور.
خیلی مهم است که سالن نمایش پر باشد و به همین دلیل من سایت نمایش را پیش از اجرا راهاندازی کردم،و شروع کردم به تبلیغ کردن و تلفن و دعوت.
برای مدهآ،روزی پنج شش ساعت کار میکردیم و فشار بدنی خیلی شدیدی به من وارد میشد و بعد این فشارها در والس مردهشوران تشدید شد،چون زن مردهشور کفشهای لنگهبهلنگهای داشت که یکیاش یک کفش پاشنه سوزنی بلند بود که دو شماره برایش بزرگ بود و دیگری چکمه و خلاصه راه رفتن با این کفشهای لنگهبهلنگه در طول اجرا حسابی اذیتم کرد."