خلاصة:
در این نوشتار،«ماهیت انسان»بهگونه تطبیقی در آرای مکتب اگزیستانسیالیسم و نظر رایج متفکران مسلمان و مرحوم صدر المتألهین بحث و بررسی شده است. صدر المتألهین که با ارائه نظریه حرکت جوهری و تأکید بر تغییر ماهیت فردی انسان، تبیینی متفاوت از متفکران رایج ارائه کرده،در عین آنکه شباهتهایی با نگرشهای فیلسوفان وجودی ارائه کرده،میتواند از بسیاری از اشکالات و نارساییهای موجود در آرای این مکتب مبرا باشد.نظریه صدر المتألهین،ظرفیتهای لازم برای ارائه در محافل علمی جهان را دارا است و میتواند به صورت نظریه اسلامی درباره انسانشناسی عرضه شود؛البته تبیین کامل،مبسوط و موشکافانه صدرایی در این مجال ممکن نیست؛اما به نظر میرسد میتواند دستمایه تحقیقات بیشتری از سوی پژوهشگران باشد.
In this article a comparative look at the "essence of human being" according to the existentialism school and the common opinion of Muslim thinkers and Sadra is investigated and discussed. Sadra has introduced the theory of "movement of substances" which presents a different explanation from other thinkers. It has some similarities with the insights of the existentialists while it excludes many of the problems and deficiencies of this school of thought. Sadra's theory has the required capacity to be presented in the scientific conferences of the world and can be presented as an Islamic anthropologic theory. Although a complete، explicated and exact Sadraian explanation is not presently possible but this article may be a reserve for more studies of researchers.
ملخص الجهاز:
"به عبارت دیگر نمیتوان گفت که انسان اساسا ماهیت ندارد؛چرا که شاید بنا به آنچه مورد تأکید فیلسوفان است،هر موجودی امکانی در عالم خارج غیر از ذات مقدس واجب الوجود،دارای ماهیت است؛بنابراین به نظر میسد این که در اقوال فیلسوفان وجودی به ویژه سارتر اشاره شده که انسان ماهیت ندارد و خود ماهیت خود را ایجاد میکند،نوعی غلو مستتر است:انسان نسخت هیچ است(سارتر،8731:ص 82)چگونه میشود که موجودی را متمایز از دیگر موجودات دانست و درباره او سخن گفت؛به او اشاره کرد و ویژگیهایی قابل تصور و درکپذیر برای او در نظر گرفت،اما ماهیتی را برایش در نظر نگرفت؟این سؤالی است که باعث میشود انسان نیز مانند دیگر موجودات ماهیت داشته باشد،اما ماهیت داشتن به معنا آن نیست که او بهگونه مشترک با دیگران لحاظ شود یا نتواند در اوضاع و احوال خود محصور و محدود باشد.
نتیجه سادهای که از آنچه در اسفار گوناگون مورد تأکید صدر المتألهین میتوان به دست آورد،آن است که اگر آدمی التفات خود را از ذات پروردگار برنگیرد،تمام مخلوقات عالم بهویژه انسانهای دیگر میتوانند منشأ آثار مطلوب در آدمی به شمار آیند و حتی در نهاییترین مراحل صعود او به سوی غایت نهایی ثمربخش باشند؛بنابراین،در نگاه صدر المتألهین از نگاه نهچندان مثبتی که در دیدگاه فیلسوفانی مانند کیر کی گارد و سارتر با آن مواجه هستیم،و انسانها یا مانع رشد هستند یا به نوعی اموری منفی یا دستکم اموری بیارزش به شمار میآیند،مبرا است."