خلاصة:
قصه زال و رودابه در بستری از تقابل دوگانه (Binaryopposition) جریان دارد. تقابل بین زابلستان به محوریت زال و کابل به محوریت مهراب. زال و زابل در پرتو فره ایزدی و گزاره های اهورامزدایی معنا می شوند و مهرداد و کابل با گزاره های اهریمنی؛ زیرا مهراب از تبار ضحاک مار بدوش و ریشه گرفته از دشت سواران نیزه گزار است. زال بجای شیر انسانها، گوشت و خون حیوانات را خورده و با پاره های تن وحوش تغذیه شده و در محیط آزاد، بی پروا و وحشی وحوش پرورده شده، از این رو تحت تاثیر خوی آزاد و بی پروای کوه و صحرا سنت ریشه دار و تابو شده متعارف، مبنی بر ممنوعیت پیوند تبار ایزدی و تبار اهریمنی را ساخت شکنی (Deconstruction) می کند و با رودابه از نسل ضحاک ازدواج می نماید. رستم که محصول ازدواج نسل اهریمن و نسل اهورامزداست گرچه برخوردار از فره ایزدی است، اما خون ضحاک در رگهایش جاریست، بنابراین در ساختار شاکله ایزدی رستم چند نقطه ضعف هم گنجانده شده است که از جمله آن مکر با اسنفندیار و کشتن سهراب است. ضحاک بدون آنکه بخواهد تحت اغواگری های اهریمن بیرون، پدر خود را می کشد. رستم بدون اینکه بخواهد یا بداند تحت تاثیر وساوس تفوق طلبانه اهریمن درون، که با عبارت «نام پوشی» توجیه می شد، پسر خود را می کشد. به هر تقدیر عناصر داستان، اعم از اشخاص و حوادث، در جریانی از تقابل دوگانه حرکت می کنند. اجزاء این تقابل دوگانه، گاه با هم در تعــامل (interaction) و گاه در تضــاد (Paradoa) هستند؛ یعنی زیرساخت یگانه و روساخت متکثر دارند. بررسی چگونگی ساخت شکنی در داستان زال و رودابه محور مقاله حاضر است.
In this article، the fiction of Zal and Roodabe is studied on the basis of destructural and structural perspective. The hypothesis of the article is that due to his savage and cruel upbringing، Zal، Rustam's father، broke up and removed the structure of tradition and made a link between Ahoora and Ahriman generations.