خلاصة:
در شرایط غلبهء تبیینهای کلان و ساختاری در علوم سیاسی و روابط بین الملل،توجه به سطح خرد تحلیل میتواند در درک بیشتر رویدادهای سیاسی به ما یاری رساند.نظریه نظام فکری تلاشی است در جهت تبیین تصمیمگیریهای سیاسی بر اساس ساختار فکری و شخصیتی مقامات بلندپایه دستگاه سیاستگذاری یک کشور، خصوصا در عرصه سیاست خارجی.استدلال این مقاله آن است که با توجه به گرایشهای تشخیصی و گزینشی سیاستمداران میتوان در جهت تبیین تصمیمات آنها اقدام کرد.برای پژوهش در چهارچوب نظریه نظام فکری، شناسایی ساختار نظام فکری و ارزیابی تأثیر آن بر سیاستگذاری خارجی با استفاده روشهای تکموردی و مقایسهای ضروری است.هریک از این دو روش مزایا و مشکلات خاص خود را دارند که در مقاله مورد بررسی قرار گرفتهاند.
ملخص الجهاز:
"12 بر پایهء آنچه در بالا گفته شد میتوان نتیجه گرفت که ارتباط میان باورهای تشکیل دهندهء نظام فکری و سیاستهای اتخاذ شده را نمیتوان یک ارتباط سادهء مستقیم و مکانیکی فرض کرد بلکه بایستی نظام فکری را واسطهای دانست که از طریق اثر گذاری بر پارهای از عملیات مقدم بر اتخاذ نهایی تصمیمات از جمله تعریف وضعیت،تجزیه و تحلیل،و تجویز،چهارچوبی را به وجود میآورد که سیاستگذار در محدودهء آن و تحت تأثیر سایر عوامل مؤثر مانند ساختار اداری،سیاست داخلی و...
بدین ترتیب نظام فکری این نوع از سیاستگذاران به صورت فرهنگ سیاسی مقدسی در میآید که به طور منظم در میان رهبران از نسلی به نسل آینده منتقل میشود و پیدایش تغییر در ساختار رهبری بلند پایهء دستگاه سیاستگذاری به تنهایی موجب تغییر آن یکی از منابعی که غالبا برای تشخیص افکار و روشهای سیاستگذار مورد مراجعه قرار میگیرند اسناد و مدارک مربوط به اظهار نظرهای رسمی او خطاب به عامه مردم،اعضای دستگاه قانونگذاری،و سایر دولتهاست.
23 اشتباهی که ممکن است پژوهشگر با وجود به کارگیری کلیهء اقدامات احتیاطی در زمینه تشخیص نظام فکری و استفاده از آن برای تبیین سیاست خارجی مرتکب شود این است که متغیرهای وابسته و مستقل را به درستی از یکدیگر تمیز ندهد و نتیجتا در توضیح ارتباط میان آنها دچار دور گردد،بدین معنا که باورهای سیاستگذار را از تصمیمگیری او در موردی خاص استنتاج کند و سپس با استفاده از آن باورها در صدد تبیین همان مورد تصمیمگیری برآید.
83 2)آیا این امکان وجود دارد که تصمیمات مورد مطالعه در نبود باورهای شناسایی شده نیز به همین شکل اتخاذ میشدند؟ صرف اثبات سازگاری بدین معنا نیست که نظام فکری شرطی لازم برای تحقق تصمیمات بوده،بلکه ممکن است عوامل دیگری علت اصلی تصمیمگیری باشد و باورها تنها به این روند کمک کرده باشند."