خلاصة:
جنبش اسلامگرایی در ترکیه از آغاز دهه 90،با پیروزیهای پارلمانی و حکومتی حزب رفاه به شکوفایی نشست و اذهان دانشوران در سراسر جهان را به خود متوجه ساخت و از آن زمان، پژوهشهای متعددی پیرامون تجربه سیاسی اسلامگرایی در ترکیه صورت پذیرفت.اما نکته آنجاست که در اغلب این تحقیقات،تجربه هفتاد ساله دولت مدرن در ترکیه و گرایشهای اسلامی،به صورت دو نیروی معارض،بدون توجه به احتمال وجود گفتگوهای نهادی و تعاملات ساختاری میان آنها،فرض میشوند. 2L این فرض،فرض تعارض،اغلب قدرتمندانه در سراسر تحقیق ادامه مییابد و هیچگاه رفض نمیشود. مقاله حاضر،بر خلاف این روند تحلیلی کمابیش،رایج،به تشریح و نمایان ساختن پیوندهای درونی بین دو تجربه به ظاهر متفاوت دولتسازی مدرن و اسلامگرایی در ترکیه میپردازد و به مدد برخی تدقیقات مفهومی و نیز یک دورهبندی تحلیلی از تاریخ این تعاملات،انواع متفاوت تجربیات در این همپرسه هفتاد ساله را بازنمایی میکند.
ملخص الجهاز:
"بنابراین دولت ترکی بدون تغییری در موقعیت پایهای لاییک خود،این بار گفتمان جدیدی را برگزید؛از یک سو برقراری جدایی شدید بین اسلام و حوزه عمومی سیاست را وجهه همت خود ساخت و از دیگر سو جای دادن و یکیسازی اسلام سیاسی را در داخل نظام سیاسی به شیوههای مختلف در پیش گرفت،اگر این دو سطح گفتمانی را در نظر داشته باشیم،آنگاه تصور ظهور مجدد اسلام به عنوان محصول ورشکستگی برنامه مدرنیزاسیون کمالیستی صرفا ساده کردن رابطه دولت با اسلام است.
در توضیح موضع شجاعانه و انقلابی اسلام رادیکال در ترکیه بعد از سال 0891 میتوان به سه مسئله بنیادین اما مرتبط به هم اشاره نمود: 1-چرا اسلام سیاسی در پایان دهه هفتاد به آستان انقلابیگری در غلطید؟ 2-آیا دولت ترکیه از نظر ظرفیتهای ساختاری میتواند محدودیتهایی که بر نقش سیاسی یا اجتماعی اسلام وضع کرده است،تداوم بخشد؟ 3-آیا قدرت و پویش اسلام سیاسی نتیجه مستقیم شکست دولت کمالیستی برای پیشبرد مدرنیزم به عنوان ستون جمهوری است؟ مسئله سوم در ابتدا مورد اشاره قرار گرفت.
در چند ساله آغازین پس از کودتای 0891 و قبل از آنکه سوسیالیزم بلشویکی در سطح جهانی به سوی بیاعتباری رود،هم فرمانده ملی ارتش و هم رهبران حزب مام میهن معتقد بودند که شکست تکثر سیاسی ترکیه بیش از هر چیز دیگری به سبب تأثیر ایدئولوژی کمونیستی و جای پایی بوده است که این مرام در سالهای دهه هفتاد در ترکیه به دست آورده بود."